فایل ترجمه

مرجع دانلود مقالات و فایل های ترجمه شده

فایل ترجمه

مرجع دانلود مقالات و فایل های ترجمه شده

زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت

مقدمه خوشا به حال کسانی که قرنهاست در گذشته اند و هنوز نام نیکشان بر زبانهاست و اعمال برجسته آنان صفحات تاریخ بشریت را زینت می دهد، بشر، شریر و درنده خوست و در تاریخش جز این صفات جلوه گر نیست اما گاهی از میان همین بشر افرادی برخاسته اند که در میان صفحات تیره و تاریک تاریخ انسانیت صفحاتی درخشنده تر از خورشید بوجود آورده اند، اینها افرادی هستند ک
دسته بندی معارف اسلامی
بازدید ها 1
فرمت فایل doc
حجم فایل 141 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 186
زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت

مقدمه

خوشا به حال کسانی که قرنهاست در گذشته اند و هنوز نام نیکشان بر زبانهاست و اعمال برجسته آنان صفحات تاریخ بشریت را زینت می دهد، بشر، شریر و درنده خوست و در تاریخش جز این صفات جلوه گر نیست. اما گاهی از میان همین بشر افرادی برخاسته اند که در میان صفحات تیره و تاریک تاریخ انسانیت صفحاتی درخشنده تر از خورشید بوجود آورده اند، اینها افرادی هستند که آن صفات زشت را از خود دور ساخته، آینه دل و فکر را از هر رذیله ای زدوده و خود را وقف نیکی کرده، برای اصلاح نوع خود رنجها کشیده و نیکی را برای نیکی خواسته اند و در این راه جان داده‌اند.

اینان همان پیامبران و مصلحین هستند، اینها خیل رسل می باشند که محمد بن عبدالله (صل الله علیه و آله) در راس آنها قرار دارد.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) از همه مردان تاریخ و از خود تاریخ عظیم تر است، زیرا هیچ مردی در تاریخ بشریت یافت نمی شود که عملی مانند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در زمان حیات خود انجام داده باشد، فقط اوست که تاریخ اسلام را از روز بعثت تاکنون و تا این کره خاکی برپاست ایجاد نمود.

پیامبر(صلی الله علیه وآله)از هر مصلح،از هر فاتح بزرگتر است زیرا هیچ مصلحی آن خدمت را که حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)به انسانیت کرده، نکرده است.

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، از هر فاتح برتر است، زیرا فتوحات او در راه نشر مقدسترین مرامها که توحید و عقیده و ایمان باشد، بود. نه برای جهانگیری و به دست آوردن جاه و مقام یا طلب مال دنیا. زیرا از سراسر تاریخ زندگانیش هویداست که جز حق و حقیقت طالب چیزی نبود، در دوره فتح و غلبه فروتن تر و زاهدتر و قانع تر از هر دوره از ادوار زندگی خود بود، چیزی از مال دنیا نداشت و به چیزی از مال دنیا راغب نبود.

در آن وقت که همه چیز برایش فراهم شد و می توانست مانند بزرگترین فرمانروایان جهان زندگی کند، از لذات متنعم باشد، پس از آن تلاش دشوار چندی بیاساید، به دنیا روی نیاورد، او در اوج عظمت خود با همان وضع که در اول هجرت داشت ساخت.

خواند تاریخ چنین مردی برای هرکس، مسلمان باشد یا نباشد مایه عبرت است،هر ناحیه از نواحی زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)مملو از پند و عبرت درستی است.

تاکنون هزاران نفر به نوشتن تاریخش پرداخته اند و تا جهان برپاست هزاران هزار مورخ و محقق دیگر به نوشتن این تاریخ خواهند پرداخت و هر مورخی چیز تازه ای در این تاریخ خواهند یافت. اما هیچ کس به عظمت او، با اسراری که در وجودش نهفته، به جلالت و شکوه تعالیم او پی نخواهد برد.

حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) مانند طبیعت عظیم و دارای اسراری است که کشف هر کدام از آنها، اسراری در بردارد. اکنون ما نیز با قلم ناتوان خود در صدد هستیم تاریخ زندگانی این مرد بزرگ و فرمانده عظیم و داعی به سوی خدا و مبلغ فضیلت و اخلاق را بنویسیم و بعضی از جنبه های شخصیت او را تا جایی که معلومات و مطالعات ما را یاری می کند روشن سازیم و از خداوند توفیق و یاری می طلبیم.

کلیات

تعریف و تبیین موضوع

ضرورت و اهمیت موضوع

فواید و اهداف تحقیق

پیشینه تحقیق

سوال های تحقیق

روش تحقیق

ساختار تحقیق

کلیدواژه ها

محدودیت یا موانع و مشکلات تحقیق

تعریف و تبیین موضوع:

«لَقَد کانَ لَکُمْ فی رَسولِ اللهِ اُسوَهٌ حَسَنَهٌ ... »[1]

«ای مسلمانان، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بهترین الگو است».

شخصیت نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) و سیره نورانی و سراسر درس آن بزرگوار، از سوی خداوند متعال، فرا روی بشر قرار خواهد گرفت تا لطف و عنایت و هدایت خداوند بر انسانها تمام شود و نگاه و دل و جهت آنها به این سوی دوخته شده و به اخلاق و عمل آن بزرگوار تأسی جویند.

شخصیتی که به عصمت، طهارت یافته و با عبودیت و بندگی کامل، الهی شده و با کردار و خلق عظیم و پسندیده ستایش حق تعالی را کسب کرده است، به توصیف بشر در نمی آید و هر آن چه که به گفته و نوشته آیه از نقصان و کاستی به دور نیست. در این تحقیق شما را با دردها و مصیبتها و شادابی ها و امیدها و پیروزیهای آن حضرت آشنا نموده تا مطالعه این اثر حرکت فرهنگی برای عبرت و درس گرفتن و تبعیت کردن از آن حضرت باشد.

ضرورت و اهمیت موضوع:

انسان موجودی است که برای رسیدن به سعادت و خوشبختی نیازمند الگو و اسوه می باشد که بتواند زمینه خوشبختی خود را فراهم سازد. برای رفع این نیاز حیاتی، خداوند متعال، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به عنوان الگو و اسوه معرفی می کند.

بر این اساس مردم و مسلمانان موظف هستند که تمام ابعاد شخصیت آن حضرت را مورد تحقیق قرار دهند تا با پیروی کردن از آن حضرت و الگو و اسوه قرار دادن او راه سعادت و تکامل را بپیمایند.

فواید و اهداف تحقیق:

پر ارزشترین فرازهای تاریخ، صفحاتی است که از زندگانی مردان بزرگ بحث می‌کند. زندگی آنها، امواج مخصوصی دارد که مملو از انواع حوادث است.

در میان این مردان بزرگ تاریخ، هیچ یک به اندازه حضرت محمد
(صلی الله علیه و آله) زندگی پرموج، پرحادثه و پر انقلاب نداشته است. لذا بر خود دیدم در سالی که مزین به نام پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) می باشد تحقیقی پیرامون زندگانی آن حضرت (قبل و بعد از بعثت) ارائه دهم که در میدانها و عرصه های مختلف زندگی، از اخلاق و عمل فردی تا رفتارهای جمعی و خانوادگی و ... به آن حضرت اقتدا کنیم. امید است مجموعه ای که ارائه خواهم داد، که کام عطشناک جویندگان حقیقت و جان شیفته رهروان آن حضرت را سیراب و لبریز نماید.

پیشینه تحقیق:

با بررسیهای انجام شده در مراکز تحقیقاتی و در سطح شهر این گونه به نظر می رسد که تحقیق جامع و مستقلی در ارتباط با این موضوع (تاریخ زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله) قبل و بعد از بعثت) صورت نگرفته است. هرچند تحقیقات و مقاله هایی پیرامون ابعاد دیگر زندگی این حضرت از جمله وحی و نبوت، سیره نبوی، اعجاز و اهداف بعثت نوشته شده است. لذا بر خود دیدم که تحقیق جامع و مستقلی با این عنوان ارائه دهم که پاسخگوی نیاز جامعه باشد.

سوالهای تحقیق:

1- وضعیت زندگانی پیامبر (صلی الله علیه و آله) در دوران کودکی، نوجوانی، جوانی چگونه بوده است؟

2- نزول وحی بر پیامبر در چه زمان و چه تاریخی بوده است؟

3- هدف از بعثت انبیاء چیست؟

4- دعوت مردم به اسلام توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) چگونه صورت می‌گرفت؟

5- هدف از هجرت در تاریخ اسلام چیست؟

6- معراج پیامبر چگونه رخ داده است؟

7- هدف از معراج پیامبر چیست؟

8- چرا پیامبر حاضر به مباهله شد؟

9- علت مهاجرت پیامبر به مدینه چه بود؟

10- چرا یهود با پیامبر (صلی الله علیه و آله) دشمنی می کرد؟

11- علت منعقد شدن پیمان رضوان چه بوده است؟

12- علت پیروزی بعد از شکست در جنگ احد چه بود؟

روش تحقیق:

روش تحقیق به اعتبار نوع: کاربردی

روش تحقیق به اعتبار موضوع: دینی و تاریخی

روش تحقیق به اعتبار جمع آوری اطلاعات: کتابخانه ای

ساختار تحقیق:

در نوشتار حاضر مطالبی پیرامون تاریخ زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله) در چندین فصل به نگارش در آمده است که عبارتند از: قسمت اول تحقیق را کلیات در بر می گیرد که در آن هدف ضرورت، پیشینه و ........ بررسی شده است.

فصل اول پژوهش در مورد میلاد و کودکی پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌باشد که شامل وقوع حوادث در شب میلاد و سال و روز تولد آن حضرت، پدر و مادر، دوران شیرخوارگی، سفرهای آن حضرت به یثرب و شام است.

فصل دوم تحقیق دوران جوانی آن حضرت است که شامل عواطف او در این دوران، جنگهای فجار، پیمان حلف الفضول و شبانی پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.

فصل سوم دوران ازدواج تا بعثت آن حضرت را در بر می گیرد که شامل پیشنهاد ازدواج،کیفیت خواستگاری،فرزندان پیامبر، و آیین پیامبر(صلی الله علیه و‌آله) قبل از بعثت می باشد.

فصل چهارم بعثت تا هجرت آن حضرت را در برمی گیرد که شامل رفتن پیامبر به غار حرا و آغاز وحی، نخستین زن و مرد مسلمان، دعوتهای پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) که شامل دعوت سری، دعوت خویشاوندان و دعوت عمومی می باشد، تطمیع پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آزار و اذیت مشرکان بر پیامبر و دیگر مسلمانان.

فصل پنجم دوران هجرت تا وفات آن حضرت را شامل می‌شود که عبارتند از هجرت به حبشه، شعب ابی‌طالب، وفات ابوطالب و حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، پیمانهای عقبه اول و دوم، مهاجرت به مدینه و حوادث و رویدادهای هجرت از سال اول تا پایان سال یازدهم و وفات آن حضرت.

.

محدودیت یا موانع و مشکلات تحقیق:

محدودیت و موانعی که در سر راه تحقیق وجود داشت این بود که در مورد موضوع مورد تحقیق من کتابهای فراوانی وجود داشت و از این لحاظ مشکلی نداشتم ولی در مورد مرجعهای اصلی تحقیق مثل بحارالانوار و سیره ابن هشام و ... در سطح شهر کتابی وجود نداشت و کتابخانه های شهر با توجه به اینکه از لحاظ تعداد زیادند ولی از این نظر غنی نیستند و محقق باید برای استفاده از این کتب اصلی کتابخانه به شهرهای دیگر رجوع کند.

چکیده:

در نوشته حاضر مطالبی درباره تاریخ زندگانی پیامبر (صلی الله علیه و آله) قبل و بعد از بعثت در چندین فصل به نگارش در آمده است که هر فصل زیر مجموعه‌های خاص به خود را دارد که عبارتند از:

فصل نخست در مورد میلاد و کودکی پیامبر (صلی الله علیه و آله) می باشد که شامل وقوع حوادث شب میلاد آن حضرت، سال و ماه و روز تولد آن حضرت و دوران شیرخوارگی و سفرهای پیامبر (صلی الله علیه و آله) به یثرب و شام است که مطالعه تاریخ زندگی چنین مرد بزرگی، از جمله حوادث تولد آن حضرت و صحنه های غم انگیز دیگری که در دوران کودکی آن حضرت رخ داد چیزهای بسیار زیادی می تواند به ما بیاموزد.

فصل دوم شامل دوران جوانی آن حضرت می شود که عبارت از عواطف آن حضرت در دوران جوانی و جنگهای فجار و پیمان حلف الفضول و شبانی پیامبر (صلی الله علیه و آله) است که مطالعه این دوره از زندگی آن حضرت بردباری و صبوری در برابر سختی ها و مصائب را به هر انسانی می آموزد.

فصل سوم دوره ازدواج تا بعثت آن حضرت را در برمی گیرد که شامل پیشنهاد ازدواج، کیفیت خواستگاری، آیین پیامبر قبل و بعد از بعثت می باشد.

فصل چهارم پژوهش دوران بعثت تا هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در برمی گیرد که شامل رفتن پیامبر به غار حرا و آغاز وحی، نخستین زن و مرد مسلمان، دعوتهای پیامبر که شامل دعوت سری، دعوت خویشاوندان و دعوت عمومی می باشد و آزار و شکنجه هایی که مشرکان قریش بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دیگر مسلمانان وارد می کردند که این فصل صحنه های پر ابهت و اسرارآمیزی مانند نزول وحی و به دنبال آن مقاومت عجیب و سرسختانه سیزده ساله پیامبر(صلی الله علیه و آله) و یاران معدود او، در راه نشر آیین اسلام در مکه و مبارزه با بت پرستی می باشد.

فصل پنجم دوران هجرت تا وفات آن حضرت را شامل می شود که عبارت از هجرت به حبشه،شعب ابی طالب،وفات دو عزیز بزرگوار(ابوطالب وحضرت خدیجه(سلام الله علیها)) پیمان های عقبه اول و دوم، مهاجرت به مدینه و حوادث و رویدادهای از سال اول تا سال یازدهم و وفات آن حضرت می باشد که صحنه‌های پرهیجان و پرحادثه ای است که هر کدام نمونه ای از عالیترین فداکاریها و هدفها، در راه کوبیدن انواع مظاهر بت پرستی، در راه مبارزه با تبعیضات ناروا و نژادپرستی و هرگونه استعمار و استثمار بشر به وسیله بشر محسوب می شود.

فصل اول

میلاد و کودکی پیامبر

وقوع حوادث در شب میلاد پیامبر

سال و ماه و روز ولادت پیامبر

اقوال مهم در مورد روز ولادت پیامبر

پدر و مادر پیامیر

القاب پیامبر

دوران شیرخوارگی پیامبر

بازگشت به آغوش خانواده

سفر به یثرب و مرگ مادر

مرگ عبدالمطلب و سفر به شام

خاطره ای از دوران کودکی پیامبر

وقوع حوادث در شب میلاد پیامبر :

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد[2]

پیامبر اکرم (صلی الله وعلیه و آله و سلم) بنابر روایات مشهور شیعه نزدیک طلوع فجر روز جمعه هفدهم؛ و بنابر قول مورخین و محدثین اهل سنت در دوازدهم ربیع الاول، سالی که اصحاب فیل به سرکردگی ابرهه به منظور ویران کردن خانه کعبه به شهر مکه حمله نموده و به سنگ های داغ عذاب شدند که مطابق است با 570 یا 571 میلادی، درمکه معظمه در بیت شریف خود از بطن آمنه دختر وهب بن عبدمناف چشم به جهان گشود و جهانی را پر از نور و ایمان کرد.

هنگام تولد آن حضرت حوادثی در آسمان و زمین ، به ویژه در مشرق زمین که مهد تمدن آن روزگار بود اتفاق افتاد که این نشانه حادثه مهمی در آن روزگار به حساب می آمد.[3]

علامه مجلسی در بحار الانوار و قمی در منتهی الامال و اغلب مورخین از جمله صاحب انوار نوشته اند که حضرت آمنه (سلام الله علیها) فرمود: چون هنگام ولادت حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک شد ترس بر من عارض گردید، من مرغ سفیدی را دیدم که آمده بال های خود را بر شکم من کشید و در نتیجه ترس از من برطرف شد، پس از آن زن هایی را دیدم که گرد من جمع شدند، آن ها لباس های رنگارنگ داشتند و بوی مشک از آنان متصاعد بود، با من سخن می‌گفتند یکی از آن ها گفت«من ساره زن ابراهیم، دیگری خود را مریم دختر عمران معرفی کرد، من (آمنه) به آنها تبسم نمودم، آن ها کاسه های بلورین سفید مملوء از شربت های بهشتی در دست داشتند و به من می گفتند: از این شربت ها بنوش، نوشیدم کار وضع حمل آسان و نوری برابر دیدگانم فروزان شد، و فرشتگانی را دیدم که در آسمان و زمین ایستاده بود و بین من و آسمان مملوء از انوار بود، در این موقع شنیدم که هاتفی گفت: بگیرید عزیزترین و محبوب ترین خلق خدا را، در این حال پرچمی از سندس سبز که با یاقوت مزین شده بود، دیدم به بام کعبه نصب کردند و در این وقت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)‌ قدم به این عالم نهاد و رو به خانه کعبه کرد و سجده نمود.»[4]

از صفیه خاتون که قابله حضرت آمنه (سلام الله علیها) بود نقل است که وقتی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) متولد شد زمین از این شرف بر آسمان برتری جست.

اول: نوری از آن حضرت ظاهر شد که بر نور چراغ غلبه کرد.

دوم: آن که به سجده رفت و خداوند را تسبیح گفت.

سوم: سر از سجده برداشت و گفت: لا اِلهَ اِلَّا اللهَ وَ انّی مُحَمَّدٌ رَسُوُل الله
(صلی الله علیه و آله و سلم).

چهارم: خواستیم که او را بشوئیم هاتفی گفت: که خود را به زحمت نیندازید که ما او را به دست قدرت خود شسته ایم.

پنجم: ختنه کرده و ناف بریده متولد شد.

ششم: در میان دو کتف او مهر نبوت بود. بر آنجا که نوشته بود لا اِلهَ اِلَّا اللهَ وَ مُحَمَّدٌ رَسُوُل الله[5]

از جمله اتفاقات مهم در شب میلاد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عبارتند از:

1- همه بت ها در سحرگاه آن شب به زمین افتادند وهیچ بتی در آن روز سرپا نبود.

2- ایوان کسری شکافت و چهارده کنگره آن فروریخت.

3- آتشکده بزرگ فارس که هزار سال خاموش نشده بود خاموش شد.

4- دریاچه ساوه خشک و وادی سماوه پر از آب شد.

5- تخت پادشاهان واژگون و شاهان گنگ شدند و در آن روز سخن نمی گفتند.

6- تردد شیطان به آسمان ها ممنوع شد.[6]

فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی (علیه السلام) ، وقتی که مژده میلاد حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به شوهرش ابوطالب داد، ابوطالب درجواب گفت: من هم به تو مژده می دهم که 30 سال دیگر صاحب فرزندی چون او خواهی شد که وصی و وزیر جانشین این مولود مبارک، خواهد بود.[7]

آمنه، مادر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید: «به خدا ! فرزندم که بر زمین قرار گرفت دست های خود را بر زمین گذارد و سر به سوی آسمان بلند کرد و بدان نگریست و نوری بر من تابید و در آن نور شنیدم که هاتفی گفت: تو آقای مردم را زادی؛ او را محمد نام بگذار» آن گاه نوزاد را نزد عبدالمطلب (علیه السلام) بردند و آنچه را آمنه (سلام الله علیها) گفته بود به وی گزارش دادند. عبدالمطلب (علیه السلام) با دیدن یتیم عبدالله (علیه السلام)‌ گفت:‍ ستایش خدایی را که به من عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبو را که در گهواره بر همه پسران آقاست. آن گاه او را به ارکان کعبه «تعویذ»[8] کرد. هفت روز از ولادت پیامبر گذشت. عبدالمطلب (علیه السلام) به شکرانه این مولود بزرگ، گوسفندی را ذبح کرد و از عموم قریش دعوت به عمل آورد و فرزند عبدالله (علیه السلام) «محمد» نام گذاشت. این نام در بین عرب دارای سابقه زیادی نبود. و هنگامی که عبدالمطلب (علیه السلام) درمقابل سوال اعراب قرار گرفت، جواب دادخواستم در آسمان و زمین ستوده باشد.[9]

سال و ماه و روز ولادت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

عموم سیره نویسان اتفاق دارند که تولد پیامبر گرامی در عام الفیل، در سال 570 میلادی بوده است. زیرا آن حضرت به طور قطع در سال 632 میلادی درگذشته است، و سن مبارک او62 یا 63 سال بوده است. بنابراین، ولادت او در حدود 570میلادی خواهد بود.

اکثرمحدثان ومورخان بر این قول اتفاق نظر دارندکه تولدپیامبر(صلی‌الله‌علیه وآله وسلم)، درماه ربیع الاول بوده، ولی در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول، روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به جهان گشود؛ و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، درروز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است.[10]

اقوال مهم در مورد روز ولادت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

دو قول یاد شده، در مورد روز ولادت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عبارتند ازاینکه اهل شیعه معتقدند ولادت آن حضرت در هفدهم ربیع الاول، روز جمعه بوده و اهل تسنن که معتقدند ولادت آن حضرت، در دوازدهم ربیع الاول، روز دوشنبه می باشد حال بررسی می کنیم که کدامیک از این دو قول صحیح تر است.

بسیار جای تأسف است که روز میلاد و وفات رهبر و پیامبر عالی قدر اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)، بلکه موالید و وفیات بیشتر پیشوایان مذهبی ما، به طور دقیق و مشخص و معین نیست. این ابهام سبب شده که بسیاری از روزهای جشن و سوگواری ما از نظر تاریخ قطعی نباشد. در صورتی که دانشمندان اسلام، نوعاً وقایع و حوادث را که در طی قرون اسلامی رخ داده است؛ با نظم خاصی ضبط کرده اند، ولی معلوم نیست چه عواملی در کار بوده که میلاد و وفات بسیاری از آن ها به طور دقیق ضبط نگردیده است.

اگر شما بخواهید بیوگرافی[11] یکی از دانشمندان شهر را بررسی کنید و فرض کنیم که این دانشمندان پس از خود اولاد و کسان زیادی از خود به یادگار گذارده باشد، آیا به خود اجازه می دهید که با بودن فرزندان مطلع و فامیل بزرگ آن شخص که از خصوصیات زندگانی او طبعاً آگاهند، بروید وشرح حال زندگانی او را از جانب بیگانگان، یا از دوستان و علاقمندان آن شخص درخواست کنید؟ به طور مسلم وجدان شما چنین کاری را اجازه نمی دهد.

رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز از میان رفت، و فامیل و فرزندانی از خود به یادگار گذارد، بستگان و کسان آن حضرت می گویند: اگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پدر ارجمند ماست، و ما در خانه او بزرگ و در دامن او پرورش یافته ایم؛ بزرگان خاندان ما در فلان روز به دنیا آمده و در فلان ساعت معین چشم از جهان بربسته است. آیا با این وضع جا دارد که قول فرزندان او را نادیده گرفته و نظر دورافتادگان و همسایگان را بر قول آن ها ترجیح دهیم؟

بنابراین از میان دوقول مزبور قول امامیه، در خصوصیات زندگی آن حضرت که ما خود از اولاد و فرزندان و نزدیکان اوست به حقیقت نزدیک تر می باشد.[12]

پدر و مادر پیامبر (صلی الله علیه و آله واسلم)

عبدالله پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، یکی از فرزندان ده گانه عبدالمطلب می باشد. عبدالله در میان قریش به تقوا و پاکی معروف بود و از نظر وقار و متانت مقامی بس بلند و منزلتی بس عظیم نزد عبدالمطلب داشت. هنوز بیست و چهار بهار از سن او نگذشته بود که پدر دست پسر را گرفت و او را به خانه «وهب بن عبد مناف» برد و از دختر او به نام «آمنه» که به پاکی و عفت معروف بود خواستگاری کرد و در همان مجلس او را به عقد عبدالله در آورد. میوه این ازدواج فرزندی شد که ورق تاریخ بشریت به وسیله او دگرگون گشت و انسانیت در مسیر کمال و معرفت قرار گرفت، و از سیر نبوت به وسیله او پایان یافت .

عبدالله پس از ازدواج با آمنه، همراه کاروانی از مکه عازم شام گشت، این مسافرت در زمانی رخ داد که دوران حاملگی همسرش آغاز شده بود. کاروان پس از چند ماه به مکه بازگشتند، در حالی که عبدالله در میان آنها نبود، پس از گفتگو با شخصیت های بزرگ کاروان، روشن شد که عبدالله موقع بازگشت در یثرب بیمار شد و ناچار به توقف و استراحت گشته است.عبدالمطلب فوراً پسر بزرگ خود، حارث را مامور کرد که به یثرب برود و عبدالله را همرا ه خود بیاورد، وقتی حارث وارد یثرب گشت، مطلع شد که عبدالله با همان بیماری در میان بستگان خود درگذشته است. از عبدلله فقط پنج شتر و چند را س گوسفند و یک کنیز به نام «ام ایمن» باقی ماند که بعدها پرستار پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) شد.[13]

القاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

اصولا لقب و کنیه روی صفات یا سجایای ذاتی یا بروز ملکات اخلاقی و آثار شخصیت پدید می آید و در اشخاص در همه طبقات یک سلسله القاب و کنیه‌هایی دیده می شود که روی آثار وجودی آنهاست ، مثلا سلطان المتکلمین – عمادالواعظین – ملک المحققین – استاد المجتهدین و نظایر آنانکه پیدایش آنها روی تحقیق علمی یا فنی مانند ملک الکتاب و غیره بوده است و در میان انبیاء نیز این سنت وجود داشته که پرودگار عالم هر نبی و رسول خود را در صفاتی که بیشتر قدرت بروز آن را داشته اند ملقب نموده مانند آدم صفی الله- ابراهیم خلیل الله – موسی کلیم الله –عیسی روح الله - محمد حبیب الله و درباره پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که دارای اثرهای بیشماری از فضلیت و کمال هستند القاب بی حسابی برای آن حضرت نوشته و گفته اند که هر یک معرف صفات جسمی یا روحی و آثار طبیعی و اثرهای معنوی او می باشد که رسول الله – حبیب الله – رحمت للعالمین– خیره الخلق– سیدالمرسلین– امام المتقین– خاتم النبیین- رسول الهادی –قائد عزالمحجلین- خیرالبریه- نبی الرحمه- مفتاح الجنه و غیره می باشد و هزاران لقب که در کتب مختلف نوشته اند که در خطب امیر المومنین، حضرت علی (علیه السلام) و در خطب امام سجاد (علیه السلام) بیان شده است .بنابراین، برای پیامبر (صلی الله علیه و آله واسلم) نامهای بسیاری است که در آسمانها به نام احمد، و در زمین به نام محمد (صلی الله علیه و آله واسلم)، محمود و ابوا لقاسم شهرت دارد . طه – یس – خاتم – امین – فاتح – منذر – ماحی و … تا هزار اسم می باشد.

حضرت ابوجعفر، امام محمد باقر (علیه السلام) می فرماید: جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله واسلم) هزار نام داشته که مادرش در حین حمل نام او را احمد و در حین تولد او را محمد نامیدند.[14]

دوران شیر خوارگی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)

نوزاد آمنه (سلام الله علیها) فقط سه روز از مادر شیرخورد و پس از او دو بانوی دیگر به افتخار دایه بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نائل شدند.

1- ثویبه: کنیز ابو لهب که به مدت چهار ماه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را شیر داد. وی قبلا حمزه، عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) را شیر داده بود. ثویبه تا آخرین لحظات زندگی مورد احترام و تقدیر پیامبر
(صلی الله علیه و آله وسلم) بود.

2- حلیمه: رسم اشراف عرب بر این بود که فرزندان خود را به دایه ها می‌سپردند. دایگان معمولا در بیرون از شهرها زندگی می کردند تا کودکان را در هوای صحرا پرورش دهند تا رشد و نمو و استخوان بندی آنها محکم تر شود و ضمنا از بیماری و وبای شهر مکه که خطر آن برای نوزادان بیشتر بود مصون بمانند و زبان عربی را در یک منطقه دست نخورده فرا گیرند. در این قسمت دایگان قبیله بنی سعد مشهور تر بودند.

چهار ماه از تولد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند. آن سال، قحط سالی عجیبی بود. و از این نظر به کمک اشراف بیش از حد نیازمند بودند. علت اینکه حلیمه برای دایه شدن ذکر شد این است که نوزاد قریش پستان هیچ یک از زنان شیر ده را نگرفت، سر انجام هنگامی که حلیمه سعدیه آمد و محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) پستان او را گرفت، وجد و سرور خاندان عبد المطلب (علیه السلام) را فرا گرفت. عبدالمطلب (علیه السلام) خطاب به حلیمه پرسید: از کدام قبیله ای؟

گفت:ازبنی‌سعد، عبدالمطلب(علیه السلام)پرسید: اسمت چیست؟پاسخ شنید:حلیمه.

عبدالمطلب (علیه السلام) از نام و قبیله او بسیار خشنود شد.[15]

عبدالمطلب (علیه السلام) فرمود :

« بَخَّ بَخَّ ، خِصْلَتانِ جَیَّدَ تانِ سَعْدٌ وَ حِلْمٌ مِنْهُما عِزٌّوالدَّ هِر وَعِزُّ الْاٌبَدِ ».[16]

«به‌به، دو خصلت نیکوست سعادت وحلم که در آنهاست‌عزت دهر و عزت ابدی».

حلیمه چنین نقل می کند:«آنگاه که من پرورش نوزاد آمنه (سلام الله علیها) را متکفل شدم در حضور مادر او خواستم که وی را شیر دهم؛ پستان چپ خود را که دارای شیر بود در دهان او نهادم ولی کودک به پستان راست من بیشتر متمایل بود، اما من از روزی که بچه دار شدم شیری در پستان راست خود ندیده بودم .اصرار نوزاد من را بر آن داشت که پستان بی شیر خود را در دهان او بگذارم،همان دم که کودک شروع به مکیدن کرد ، رگهای خشکیده پر از شیر شد و این امر موجب تعجب همگان گردید.[17]

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) به مدت پنج سال در قبیله بنی‌سعد زندگی کرد و در مدت این پنج سال حلیمه دو بار او را به مکه نزد مادرش برد و در آخرین بار او را به مادرش بازگرداند.

اولین باری که حلیمه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را نزد مادرش برد، دوران شیر خوارگی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بود، اما با اصرار فراوان او را از مادرش باز گرفت. علت اینکه حلیمه اصرار می کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله واسلم) نزد او بماند این بود که اولاً: این کودک باعث خیر و برکت در زندگی حلیمه شده بود ثانیاً: شیوع بیماری وبا در مکه باعث شد که آمنه (سلام الله‌علیها) خواهش حلیمه را بپذیرد.

مرحله دومی که حلیمه، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را نزد مادرش برد زمانی بود که دسته ای از روحانیون حبشه به حجاز آمدند ، و وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله واسلم) را دیدند، پی بردند که نشانه هایی که بعد از حضرت عیسی (علیه السلام) در کتابهای آسمانی برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) آمده بود در این کودک کاملا وجود دارد، لذا تصمیم گرفتند به نحوی که ممکن است او را بربایند و به حبشه ببرند. بنابراین، حلیمه تصمیم گرفت که او را نزد مادرش ببرد.[18]

بازگشت به آغوش خانواده

حلیمه، دایه مهربان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پنج سال از او محافظت کرد و در تر بیت و پرورش او کوشید. در طی این مدت یتیم مکه، زبان عربی فصیح را آموخت، سپس حلیمه او را به مکه آورد . و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) مدتی نیز آغوش پر مهر و محبت مادرش را درک کرد. و تحت سر پرستی جد بزرگوارش عبدالمطلب (علیه السلام) قرار گرفت؛ و یگانه مایه تسلی باز ماندگان «عبدالله» همان فرزندی بود که از او به یادگار مانده بود.[19]

سفر به یثرب و مرگ مادر

از روزی که آمنه(سلام الله علیها) شوهر جوان و گرامی خود را از دست داد، پیوسته در صدد رفتن به یثرب بود تا ضمن زیارت آرامگاه شو هرش از خویشان خود در یثرب دیداری به عمل آورد. با تحویل گرفتن محمد(صلی الله علیه و آله واسلم) فرصت مناسبی به دست آورد و آنان همراه با «ام ایمن» بار سفر بستن و راه یثرب را پیش گرفتند و یک ماه تمام در آنجا ماندند. این سفر برای کودک بنی‌هاشم با تألمات روحی همراه بود، زیرا برای اولین بار دیدگان او به خانه ای افتاد که پدرش در آن خانه، جان داده و به خاک سپرده شده بود.[20]

هنوز موجی از غم و اندوه در روح بزرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) حاکم بود که حادثه جان گداز دیگری پیش آمد. محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) مادر عزیز خود را در محلی به نام «ابواه» از دست داد. این حادثه بیش از بیش پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را در خاندان بنی هاشم عزیز کرد.

عبدالمطلب(علیه السلام)،جد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) همواره مراقب او بود و او بهترین و دوست داشتنی ترین فرد در قلب او بود.عبدالمطلب (علیه‌السلام) او را نوه خود صدا نمی زد، بلکه او را فرزند خود می دانست و اکثر اوقات وقتی به خانه می آمد و محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) را نمی دید، نگران می‌شد ولی هرگز او را ملامت نمی کرد، بلکه همیشه تلاش می کرد او را هدایت و راضی کند.

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) با وجود سن کم، مقدار علاقه مادر را به خود درک می کرد و خود نیز علاقه شدیدی به مادر داشت و اکنون مادر از او جدا شده بود و او را تا قیامت و نخواهد دید، لذا بر سر قبر مادر حاضر شد و با قلبی اندوهگین گریه کرد. او می دانست، گریه و اندوه فایده ای ندارد، ولی مرگ مادر و پدر در دوران کودکی نشانه ای در زمان پیامبری او خواهد بود.ام‌ایمن آن زن صحرا نشین، او را از سر قبر بر می دارد و از آنجا دور می شوند.

حضرت محمد (صلی الله علیه و آل وسلم) اکنون پدر و مادر خود را از دست داده است .پدر خود را هرگز ندیده و مدت کوتاهی در کنار مادر خود زندگی کرده است و در این صحرای خشک مونسی ندارد، جز کنیز حبشی با وفا، که دست او را بگیرد، ولی هرگز مهر او مانند مهر مادر نخواهد بود. وقتی ام ایمن محمد (‌صلی‌الله علیه و آل وسلم) را می دیدند وچهره اش را غم در بر می گرفت و اشک از چشمانش سرازیر می‌شد و احساس می کرد قلبش از جا کنده می شود، ولی او غم و اندوه خود را از محمد (صلی الله علیه و آل وسلم) می پوشاند تا رنجهایش کم شود، ولی این امور، غمحضرت محمد (صلی الله علیه و آل وسلم) را کم نمی‌کرد. ام ایمن زن خوبی بود، چون تلاش فراوانی می کرد تا خاطر محمد (صلی‌الله علیه و آل وسلم) آسوده باشد، ولی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) دلسوزی او را احساس می کرد تا نگرانیهایش کاهش یابد؟قسم به خدا که روزگار چهره خود را نشان خواهد داد وسختی خود را به کودک شش ساله نشان می‌دهد و پدر و مادر او را، از اومی گیرد و سخت تر اینکه کودک در غربت و به دور از اقوام است.

بله، محمد(صلی الله علیه و آل وسلم) اکنون غریب است‌، یتیمی از پدر و مادر و غربت تنهایی در صحرا،غربتی که باعث وحشت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) می‌شود ولی خداوند متعال یار دوست و ام ایمن او را تا مکه و نزد جدش راهنمایی می‌کند.

وقتی خبر وفات حضرت آمنه (سلام الله علیها)، به عبدالمطلب (علیه السلام) رسید، او بسیاری از آرزو های خود را نقش بر آب دید و بسیار اشک ریخت تا جایی اگر نوه‌اش نبود، نزدیک بود روح از بدنش جدا شود.عبدالمطلب (علیه السلام) هر چه توان داشت برای محمد(صلی الله علیه و آل وسلم) به کار می‌برد و علاوه بر جد بودن، پدر و مادر او نیز بود. او اسباب راحتی پیامبر(صلی الله علیه و آل وسلم) را فراهم می کرد و همسرش ، هاله نیز که دختر عموی آمنه (سلام الله علیها)بود، به محمد (صلی الله علیه و آل وسلم) به نحو احسن رسیدگی می‌کرد. آنها نه تنها او را سربار نمی‌دانستند، بلکه به او نیز مانند عمویش حمزه که در سن او بود، رسیدگی می کردند و گاه به محمد(صلی الله علیه و آل وسلم) اهمیت بیشتری می دادند.

محمد (صلی الله علیه و آل وسلم) در آن فضای مناسب ، بدون احساس یتیمی رشد کرد و در آغوش گرم و پر محبت خویشاوندان قرار داشت و اگر اطرافیان هم به او محبت نمی ورزیدند، محبت و عواطف جدش برای او کافی بود و آن بزرگوار به تنهایی جای پدر و مادر او را پر می کرد تا جایی که محمد (صلی الله علیه و آل وسلم) اصلا ً احساس یتیمی نمی نمود و گوشه گیری اختیار نمی‌کرد.

خداوند این دوران و نعمتهای آن را متذکر شده است و می‌فرماید :

«اَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَاویَ»[21]

«آواره نشدی که مردم به تو ترحم کنند»

معمولاً وقتی مردم به یتیم زیاد مهربانی می‌کنند و دل آنان به حال او بسوزد یتیم احساس شکست می‌کند. یتیم از نداشتن پدر یا مادر یا هر دوی آنها احساس محرومیت می‌کند و هیچ چیز نمی‌تواند جایگزین این محرومیت شود، زیرا یتیم هر گاه می بیند که کودکان دیگر، هنگام نیاز، پدر و مادر خود را صدا می‌زنند، این احساس شکست در او بوجود می‌آید.

ولی فضای حاکم بر زندگی محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) طوری بود که این عقده برای او هرگز بوجود نیامد و حسرت نداشتن پدر و مادر در دل او جا نگرفت، زیرا او در سایه جد بزرگوارش به سر می برد که برای او ارزش ویژه ای قائل بود. او از عزیزترین فرزندان عبدالمطلب بود و احساس جد خود را درک می‌کرد.

حضرت محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)در هیچ حالتی احساس ننگ نمی‌کرد، زیرا نزد پرده دار کعبه جایگاه رفیع و عظیمی داشت و نزد جد خود احساس غم ، حسرت و کمبود محبت نمی کرد و عبدالمطلب (علیه السلام) هر چه در توان داشت برای راحتی او به کار می برد تا او تلخی یتیمی را احساس نکند.

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) دارای صفاتی بود که دیگران را جذب می‌کرد و هوش و نبوغی داشت که او را از دیگران ممتاز می کرد .به طوری که هرگاه عبدالمطلب (علیه السلام) در کنار کعبه می نشست و فرزندانش و بزرگان مکه در اطراف او بودند ، به محض اینکه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) می‌آمد به اطرافیان خود خطاب می کرد و می‌گفت : «راه را باز کنید ، فرزندم را بخوانید تا نزد من آید . قسم به خدا او دارای منزلت ویژ ه ای است».

در این مرحله زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) ام ایمن در کنار او بود. عبدالمطلب(علیه السلام)در مورد سر پرستی حضرت محمد(صلی الله ‌علیه وآله وسلم) به ام‌ایمن اعتماد کرد، زیرا میزان محبتهای او را به محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را می‌دانست‌و با وجود اینکه از محبت ام ایمن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) آگاهی داشت، باز از او خواست در خانه آنان بماند‌.

ام‌ایمن هم به وصیت عبدالمطلب عمل کرد، اگر چه نیازی به این وصیت نبود‌، زیرا ام ایمن هیچ کس را به اندازه محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) دوست نداشت و محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) تنها کسی بود که عواطف ام ایمن را به خود جذب کرده بود.[22]

مرگ عبدالمطلب و سفر به شام:

هنوز امواجی از اندوه ، در دل پیامبر ( صلی الله علیه و آله وسلم) حکومت می‌کرد که برای بار سوم ، با مصیبت بزرگتری مواجه گردید.هشت بهار بیشتر از عمر او نگذشته بود که عبدالمطلب (علیه السلام) را از دست داد . مرگ عبدالمطلب (علیه السلام) آن چنان روح وی را فشرد که در روز مرگ او، تا لب قبر اشک می ریخت و تا پایان زندگی هیچ گاه آن واقعه را فراموش نکرد. با رحلت عبدالمطلب (علیه السلام) ابو طالب عموی پیامبر، با افتخار سر پر ستی او را بر عهده گرفت؛ مردی که سطور طلایی تاریخ اسلام شاهد خدمات گرانبهای او به اسلام و به راه خداست.

بازرگان مکه طبق معمول، هر سا ل یک بار به سوی شام می رفتند. ابوطالب تصمیم گرفته بود که در سفر سالیانه قریش شرکت کند، اما مشکل مهم او برادر زاده‌ای بود که لحظه ای او را از خود جدا نمی کرد؛ تصمیم گرفت او را در مکه به جا بگذارد و عده ای را برای حفاظت او مامور کند‌.اما هنگام حرکت کاروان اشک در چشمان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) تو فانی از احساسات را در دل ابوطالب برانگیخت به گو نه ای که ناچار شد تن به مشقت دهد و محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را به همراه خود ببرد.

مسافرت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در سن دوازده سالگی از سفرهای شیرین او به شمار می رفت ، زیرا در این سفر از «مدین» و «وادی القری» و «دیار ثمود» عبور کرد و از مناظر زیبا و طبیعی شام دیدن کرد.[23] هنوز کاروان قریش ، به مقصد نرسیده بود که در نقطه ای به نام «بصری[24]»، جریانی پیش آمد که بعداً به تفضیل آن جریان می پردازیم.

خاطره ای از دوران کودکی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم):

روزی که قا فله قریش به «بصری» نزدیک می شد زاهدی گوشه گیر به نام «بحیرا» در صو معه خود بود ، ناگهان دید کاروانی می آید در حالی که تکه ابری بالای سر آن سایه افکنده و همراه آنان حرکت می کند. بحیرا از صو معه به زیر آمد و در گو شه ای ایستاد و به پیشکار خود گفت : برو به آنان بگو که امروز همه شما مهمان من هستید .اهل کاروان جز محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) که در کنار اثاثیه ایستاده بود نزد او آمد ند، بحیرا که می دید ابر بر جای خود ایستاده و حرکت نمی کند .گفت : آیا همه افراد قافله در اینجا حاضر ند؟ گفتند: آری مگر جوانی که از حیث سن از همه کوچکتر است.

بحیرا گفت: او را هم بگویید بیاید، محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) را هم آوردند .چون آمد ،ابر هم با او به حرکت در آمد راهب خیره خیره در او نگریست پس از صرف غذا به او گفت : من از تو پرسشی دارم؟ تو را به «لات» و «عزی»[25] قسم می‌دهم که جواب مرا بدهی.

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود : مبغوض ترین چیزها در نزد من،همین دو اسم است که مرا به آنها قسم دادی بحیرا گفت:تو را به « الله» (خدا) قسم می دهم که پاسخ مرا بدهی.

محمد(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: سوال خود را بگو!

بحیرا پس از یک مصاحبه کوتاه با محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بر دست و پای او افتاد و بر آنها بوسه زد و گفت: اگر زمان تو را دریابم، پیشاپیش تو با دشمنانت خواهم جنگید ، تو بزرگ فرزندان بشری….

و پرسید: این جوان فرزند کیست ؟

اهل کاروان به ابو طالب اشاره کردند ، که فرزند اوست!

بحیرا گفت: نه ، پدر این جوان نباید حیات داشته باشد!

ابوطالب فرمود: آری او برادر زاده من است!

بحیرا گفت: این جوان آتیه درخشان و مهمی دارد اگر آنچه من در او می بینم یهودیان ببینند او را نابود خواهند ساخت مواظب باش یهودیان به او آسیبی نرسانند!

ابوطالب– او مگر چه خواهد کرد، و یهود به او چه کاری خواهند داشت؟

بحیرا – او در آینده پیامبر خواهد بود و فرشته وحی بر او فرود خواهد آمد.

ابو طالب–خدا او را وا نمی‌گذارد و از شر دشمنان و یهودیان محافظت می‌کند.[26]

فصل دوم

دوران جوانی پیامبر

دوران جوانی و عواطف او در این دوران

جنگ های فجار

پیمان جوانمردان

شبانی پیامبر

سفر دوم پیامبر به شام

دوران جوانی و عواطف او در این دوران:

از دوران کودکی و جوانی، آثار قدرت، شجاعت و صلابت و نیرو مندی در جبین عزیز قریش نمایان بود .وی در سن پانزده سالگی، در یکی از جنگهای قریش با طایفه هوازن که آن را «حرب فجار» می‌نامیدند، شرکت داشت.دراین رزم ،پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به عموی خود تیر می رساند.شجاعت او در این جنگ و آن هم با این سن و سال ما را به قول امیرالمومنان،حضرت علی(‌علیه السلام) هدایت می سازد که فرمود: «هر گاه در جبهه جنگ، عرصه بر ما (سربازان اسلام) سخت و دشوار می شد ، به پیامبر پناه می بردیم و کسی از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود»[27].

در بازار مکه، واقعه ای رخ داد که عواطف انسانی و جوانی او را جریحه دار ساخت دید قمار بازی، مشغول قمار است و از بدی بخت، شتر خود را باخت، کار به جایی رسید که ده سال از زندگی خود را نیز از دست داد. مشاهده این واقعه، چنان جوان قریش را متأثر ساخت که نتوانست همان روز در شهر بماند، بلکه به کوههای اطراف پناه برد و پس از پاسی از شب به خانه بازگشت. او به راستی. از دیدن این نوع مناظر غم انگیز و رقت بار، متاثر می گشت و از کسی عقل و شعور این طبقه گمراه، در فکر و تعجب فرو می رفت. خانه خدیجه،پیش از آنکه با حضرت محمد (صلی الله علیه وآل وسلم) ازدواج نمود، کعبه آمال و خانه امید مردم بیقوا بود و پس از آنکه با جوان قریش ازدواج نمود، کوچکترین تغییری در وضع خانه و بذل و بخشش همسر خود نداد. در مواقع قحطی و کم بارانی، گاهی مادر رضاعی او،حلیمه،به دیدار فرزند خود می‌آمد.رسول گرامی (صلی الله علیه وآل وسلم) عبای خود را زیر پای او پهن می نمود، و به یاد عواطف مادر خود و زندگی ساده می افتاد و سخنان او را گوش می داد، موقع رفتن آنچه می توانست درباره مادر خود کمک می کرد.[28]

جنگهای فجار:

اعراب جاهلی همه ماههای سال را با جنگ و غارت سپری می کردند و ادامه این وضع ، زندگی آنان را مختل می ساخت؛ لذا جنگ را در چهار ماه (رجب: ذیقعده ، ذی حجه و محرم) تحریم کردند تا در این چهار ماه بازارهای خود را باز کنند و به کسب و کار بپردازند. بر اساس این تصمیم در طول چهار ماه ، بازارهای عکاظ مجنه و ذی المجاز، شاهد اجتماع شگفت انگیز مردمی بو دند که فارغ از دشمنی ها در کنار یکدیگر به داد ستد می پرداختند، سرایندگان عرب، سروده های خود را در میان آن محافل می خواندند، خطیبان سخنرانی می کردند، یهودیان، مسیحیان و بت پرستان با کمال اطمینان از گزند دشمن عقاید خود را به اعراب عرضه می داشتند ولی در تاریخ عرب ، چهار بار این جنگها در ماههای حرام به وقوع پیوست که آنها را (جنگهای فجار) نامیدند.

فجار نخست یا (فجارالرجل): این جنگ بین قبیله کنانه و هوازن اتفاق افتاد و علت جنگ نیز چنین است که مردی به نام بد ربن معشر در بازار عکاظ برای خود جایگاهی ترتیب داده بود و هر روز بر مردم ، مفاخر خود را بیان می کرد ؛ روزی شمشیری به دست گرفت و گفت : من گرامی ترین مردم هستم و هر کس گفتار مرا نپذیرد باید با این شمشیر کشته شود . در این هنگام مردی بر خاست و با شمشیر پای وی را قطع کرد و درگیری بین دو طایفه در گرفت اما کسی کشته نشد.

فجار دوم یا ( فجارالمرأه): این جنگ به این علت رخ داد که زن زیبایی از طایفه بنی عامر ، جوان چشم چرانی را به خود جلب کرد .آن جوان از زن در خواست کرد که صورت خود را باز کند ،زن ابا کرد، جوان هوسباز با ترفندی حجاب از صورت زن بر گرفت و در این هنگام، زن، قبیله اش را به کمک طلبید ؛ در گیری در گرفت و پس از کشته شدن عده ای ، دست از هم بردا شتند .

فجار سوم یا ( فجار قرد): مردی از قبیله بنی عامر از یک مرد کنانی طلبکار بود ، مرد بدهکار امروز و فردا می کرد ، مشاجره در گرفت .اما قبل از اینکه کسی کشته شود کار با مسالمت خاتمه یافت.

فجار چهارم یا (فجار براض): همان جنگی که پیامبر در آن شرکت داشت و به مدت چهار سال به طول انجامید. ریشه نزاع هم این بود که نعمان بن منذر هر سال کاروانی را به راه می انداخت و مال التجاره ای را به عکاظ می فرستاد در مقابل آن ،پوست و ریسمان و پارچه های زر باف برای او خریداری کنند و بیاورند، مردی از قبیله هوازن به نام (عره الرجال) حفاظت از کاروان را به عهده گرفت و همین امر موجب عصبانیت براض بن قیس (کنانی) شد و بالاخره در سرزمین (بنی مره) او را کشت.جنگ بین قبیله قریش و کنانه که با هم متحد بودند و قبیله هوازن در گرفت و عاقبت نیز با پرداختن دیه کشتگان هوازن که بیشتر از قریش کشته داده بودند خاتمه پذیرفت.[29]

پیمان جوانمردان (حلف الفضول)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) حدود بیست سال بیشتر نداشت که این پیمان بسته شد و آن حضرت به عضویت آن در آمد؛ جریان چنین بود که مردی از قبیله (بنی‌زبید) در ماه ذی قعده کالاهایی به مکه آورد و (عاص بن وائل)، سهمی از آن را خریداری کرد؛ ولی از دادن بهایش خود داری کرد.

مرد زبیدی ناچار بالای کوه «ابو قبیس»– که مشرف به مسجدالحرام بود– رفت و فریاد بر آورد و اشعاری سرود به این مضمون: «مکه، ای مردان قریش به داد ستمدیده های دور از طایفه از سکان خویش برسید که در داخل شهر مکه، کالای او را به ستم می بردند. همانا احترام، کسی را سزد که خود در بزرگواری تمام باشد و دو جامه فریبکار را احترامی نیست».

این فریاد مظلومانه،جمعی از قریش را تحت تأثیر قرار داد و در خانه
«عبدالله بن جدعان» گرد آمده و پیمانی بستند مبنی بر اینکه تا آنجا که در امکان آنهاست از حقوق مظلومان در مکه معظمه دفاع نمود ه و نگذ ارند در حرم امن الهی، کسی مورد ستم قرار گیرد .این سو گند و پیمان را «حلف الفضول»،
(پیمان فضلها) نامیدند، چنین پیمانی در مکه قبل از آن، سابقه طو لانی داشت و در میان جر همیان[30] بر قرار بود.پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) بیست سا ل قبل از بعثتش در این پیمان شرکت فرمود و پس از رسالت خود نیز فرمود:

«لَقَدْ شَهَدْتَ فِی دَارِ عَبْداللهِ بِنِ جَدعانِ حَلفاً مَا اَحَبُّ أَنْ لِی به حِمْرُالِنَعِم وَ لَوْ اُدْعِی بِهِ فِی الإِسْلامِ لَا جَبْتُ»

«من در خانه عبدالله بن جدعان شاهد سوگندی بودم که دوست ندارم آن را با تمام شتران سرخ مو عوض کنم و اگر در اسلام نیز به سوی چنین پیمانی دعوت شوم اجابت خواهم کرد»

چنین پیمانی در سرزمین مکه، گذشته از اینکه اجرای عدل و دادخواهی از مظلوم است موجب تثبیت امنیت حرم و در نتیجه امنیت بازرگانی و تضمین کننده رونق اقتصادی آنجا نیز بود .البته مضمون عهد نامه حلف الفضول جزء تعالیم عالیه اسلام است تا آنجا که پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلم ) می فرمود :

«لَنْ تَقَدّسَ اُمَّهٌ لَا یُوْخَذْ فِیها حَقَّ الْضَّعِیفِ مِنَ الَقَوی غَیْرُ مُتَعْتَعٍ».

یعنی ملتی که در آن حق ضعیف از قوی بدون چون و چرا ستا نده نشود، ارزش و منزلتی ندارد.[31]

سالار شهیدان، حسین بن علی ( علیه السلام ) که در سراسر عمر خود زیر بار ظلم و ستم نرفت، بر سر مالی با حاکم مدینه که همواره به قدرتهای محلی و مرکزی «‌شام» تکیه کرده و احجاف می نمود[32]، اختلاف پیدا نمود. حضرت امام حسین « علیه السلام» برای در هم شکستن اساس ستم، و آشنا ساختن دیگران به احقاق حق خود، رو به فرما ندار مدینه کرد و گفت: «به خدا سوگند هر گاه بر من احجاف کنی دست به قبضه شمشیر می برم و در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) می‌ایستم و مردم را با آن پیمانی که پدران و نیاکان آنها بنیان گذاران آن بودند، دعوت می‌نمایم».

از آن میان عبدالله بن زبیر برخاست و همین جمله را تکرار کرد و ضمناً افزود: همگی نهضت می کنیم و حق او را می گیریم ، و یا اینکه در این راه کشته می‌شویم ، دعوت حسین بن علی (علیه السلام) کم کم به گوش همه افراد غیور مانند «المسور بن مخررمه» و «عبد الرحمن بن عثمان» رسید و تمام لبیک گویان به آستان مقدس امام (علیه السلام) شتا فتند و در نتیجه فرماندار از این جر یان وحشت کرده، دست از احجاف برداشت.


جهت دریافت فایل زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت لطفا آن را خریداری نمایید


جایگاه خانواده در اسلام

مقدمه خانواده از ابتدای تاریخ تاکنون در بین تمامی جوامع بشری، به عنوان اصلی‌ترین نهاد اجتماعی، زیربنای جوامع و منشأ فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و تاریخ بشر بوده است پرداختن به این بنای مقدس و بنیادین و حمایت و هدایت آن به جایگاه واقعی و متعالی‌اش، همواره سبب اصلاح خانواده بزرگ انسانی و غفلت از آن موجب دور شدن بشر از حیات حقیقی و سقوط به ورطه هلاکت و ضلال
دسته بندی معارف اسلامی
بازدید ها 2
فرمت فایل doc
حجم فایل 166 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 161
جایگاه خانواده در اسلام

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

جایگاه خانواده در اسلام

چکیده:

قدمت ازدواج همپای پیدایش بشر است. در نخستین نجوای رازگونه، آدم ابوالبشر به خداوند می‌گوید: پروردگارا! در برابر خود کسی را می‌بینم که در دلم میلی و انسی به او احساس می‌کنم و چون خداوند یگانه، نجوای بنده یکدانه‌اش را شنید فرمود: اگر او را می‌خواهی از من بخواه و وصال او را از من طلب کن...

تحقیق حاضر با لطف و عنایت خداوند متعال و با عنوان: «خانواده در اسلام» با بهره‌گیری از آیات قرآن به عنوان منبعی اصیل و متقن، سرچشمه گرفته از وحی و روایات نورانی حضرات معصومین (علیهما السلام) ارائه می‌گردد.

به طور مجمل اصطلاح خانواده مؤثرترین عامل انتقال فرهنگ و رکن بنیادی جامعه است که در شرایط مختلف در تأثیر و تأثر متقابل با فرهنگ و عوامل اجتماعی است. انسان‌ها در خانواده به هویت و رشد شخصیتی دست می‌یابند و در خانواده‌های سالم و رشید به تکامل معنوی و اخلاقی نائل می‌شوند. لذا خانواده عامل کمال‌بخشی، سکونت، آرامش و بالندگی به اعضای خویش است که در تحولات اساسی جوامع نقش عمده‌ای ایفا می‌کند. البته خانواده متأثر از عملکرد مذهب، آموزش و حکومت نیز می‌باشد و این تأثر به صورت متقابل باعث ایجاد تغییرات اساسی می‌گردد. اگر خانواده محیط سالم و سازنده‌ای داشته باشد و نیازهای جسمی و روحی افراد خویش را برآورده سازد، کمتر به خدمات جانبی و جبرانی برای خانواده نیاز است. در تعریف خانواده بیان شده: خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق نسب و سبب و رضاع با یکدیگر به عنوان، شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی می‌کنند.

اینک با توجه به حساسیت بیش از حد موضوع و حتی سرنوشت‌ساز بودنش، این ضرورت به چشم می‌خورد که در باب خانواده پژوهش‌هایی کارآمد به عمل آید. انسان با تشکیل خانواده، مثلث نیازهای سه‌گانه‌اش را، اعم از تمتع جنسی، تمنای عاطفی و تعهد انسانی، پوشش می‌دهد و از روابط آزاد که عمدتاً در سطح نازل و حیوانی تمتع جنسی قرار می‌گیرد، جدا می‌شود و هر چقدر در مقوله ازدواج حیطه شناختی درست‌تر ترسیم گردد و حیطه مصداقی صحیح‌تر انتخاب شود قدرت پاسخگویی به مثلث انسانی نیاز، بیشتر می‌شود. اما مع‌الاسف دنیای امروز مطالب دیگری را تعقیب می‌کند و حتی فکر ازدواج را به زیر تازیانه‌های عقب‌ماندگی و بی‌عرضگی و اسیر شدن می‌کشاند. لذا باید عوامل انزوای ازدواج و ایذاء ازدواج‌کرده‌ها، شناسایی و با به کارگیری فرامین اساسی در باب خانواده، ازدواج را به تسهیل کشانید.

با توجه به مطالب فوق این پایان‌نامه مشتمل بر چهار بخش است: بخش اول ـ کلیات (تعریف و تبیین موضوع و...) و بخش دوم شامل بررسی جایگاه خانواده در اعصار گذشته و ادیان همچون زرتشت، مسیحیت، یهود و اسلام و همچنین بنا بر ضرورت خانواده در اندیشه نظریه‌پردازان نیز بیان گردیده، بخش سوم بررسی جایگاه خانواده در اسلام و بیان ضروریات مورد نظر اسلام در این باب، آثار و فواید ازدواج و دو بخش چهارم به عنوان مبانی حقوقی و اخلاقی خانواده در اسلام به طرح حقوق همسران و آمیختگی این حقوق با اخلاق پرداخته می‌شود و پژوهش با مبحث رفع اختلافات خانوادگی به پایان رسیده است.

در این مطلب سعی شده است از منابع دست اول تفسیری و روایی و همین‌طور در جهت تجزیه و تحلیل هر چه بیشتر موضوع از مقالات و پایان‌نامه‌های مرتبط استفاده گردد که تعدد منابع نشان از توجه و کنکاش بیش از حد پژوهشگر دارد.


فهرست مطالب

چکیده............................................................................................................................................... ه

بخش اول کلیات

مقدمه............................................................................................................................................... 2

1-1- تعریف و تبیین موضوع......................................................................................................... 4

الف – تعریف لغوی عیال................................................................................................................. 4

ب – تعریف لغوی أسر.................................................................................................................... 4

ج – تعریف لغوی زوج..................................................................................................................... 5

د – خانواده در اصطلاح................................................................................................................ 10

2-1- ضرورت و اهداف تحقیق.................................................................................................... 13

3-1- پیشینه موضوع.................................................................................................................... 14

4-1- فرضیات اصلی و فرعی....................................................................................................... 15

5-1- روش تحقیق........................................................................................................................ 16

بخش دوم بررسی جایگاه خانواده در اعصار گذشته و ادیان

1-2- خانواده در اعصار گذشته.................................................................................................. 18

الف – خانواده در اقوام وحشی.................................................................................................... 18

ب – خانواده در روم قدیم............................................................................................................ 19

ج – خانواده در یونان قدیم........................................................................................................... 20

د – خانواده در ایران باستان........................................................................................................ 21

ه – خانواده در عرب جاهلیت........................................................................................................ 22

2-2- خانواده در ادیان................................................................................................................. 24

الف – خانواده در زرتشت............................................................................................................ 24

ب – خانواده در میان مسیحیان و یهودیان................................................................................... 26

ج – خانواده در اسلام................................................................................................................... 28

* کارگر و جایگاه خانه در قرآن................................................................................................... 30

1- محل تسکین.............................................................................................................................. 31

2- محل ذکر و تلاوت آیات الهی................................................................................................... 31

3- محل رابطه قدسی.................................................................................................................... 32

4- لزوم حفظ حریم خانه.............................................................................................................. 32

3-2- وضعیت خانواده در جهان معاصر..................................................................................... 33

4-2- ابعاد خانواده در اندیشه نظریه پردازان علوم انسانی........................................................ 44

الف – تاریخ................................................................................................................................... 44

ب – جامعه شناسی....................................................................................................................... 45

ج – حقوق...................................................................................................................................... 46

د- اقتصاد...................................................................................................................................... 46

ه – روان شناسی.......................................................................................................................... 48

و – علوم سیاسی.......................................................................................................................... 49

ز – علوم تربیتی............................................................................................................................ 50

بخش سوم میزان تقدس خانواده در اسلام

مقدمه............................................................................................................................................. 52

1-3- ضرورت تشکیل خانواده..................................................................................................... 54

الف – ازدواج یک سنت الهی.......................................................................................................... 55

ب – ازدواج وسیله حفظ دین است................................................................................................ 55

ج – فضیلت عبادت متأهل ............................................................................................................. 56

د – بهترین تجارت، زن شایسته.................................................................................................... 56

2-3- آثار و فواید ازدواج............................................................................................................. 60

الف – غریزه جنسی....................................................................................................................... 61

1-زنا................................................................................................................................................. 62

2-عریان گرایی.................................................................................................................................. 63

3-چشم چرانی.................................................................................................................................. 64

4-لواط (همجنس خواهی).................................................................................................................. 64

5-خود ارضایی................................................................................................................................. 65

* عوامل ایجاد رفتار جنسی مطلوب در روابط زناشوئی:............................................................. 67

1- رضایت زوجین در انتخاب یکدیگر.......................................................................................... 67

2- رعایت احترام و محبت متقابل.................................................................................................. 67

3- پرهیز از احیاء منفی................................................................................................................. 67

4- تفاهم و توافق میان همسران در روابط جنسی....................................................................... 68

5- رعایت اخلاق جنسی................................................................................................................. 68

ب – نیاز به آرامش و سکون........................................................................................................ 68

ج – نیاز به انس دمورت................................................................................................................ 70

د – میل به تداوم وجود خویش..................................................................................................... 72

و – پرورش نسل سالم و پاک....................................................................................................... 73

ه – حفظ عفت و حیای فردی و اجتماعی...................................................................................... 74

3-3- چارچوب خانواده متعادل و ایده آل در اسلام.................................................................... 76

1- تعادل نظر و عمل..................................................................................................................... 76

2- تعادل معنویت و مادیت............................................................................................................ 77

3- تعادل سد زمان........................................................................................................................ 77

4- تعادل منطق و عاطفه................................................................................................................ 77

5- تعادل گفتن و شنیدن................................................................................................................ 77

6- تعادل سازگاری و انتقادگری.................................................................................................. 77

7- تعادل مصالح درونی و مصالح بیرونی.................................................................................... 78

8- تعادل هدف های تربیتی .......................................................................................................... 78

9- تعامل مدیریت و مشارکت........................................................................................................ 78

10- تعادل امکانات و انتظارات...................................................................................................... 78

* فواید متعادل بودن خانواده....................................................................................................... 78

4-3- معیارهای انتخاب همسر...................................................................................................... 80

الف – ملاک های گزینش همسر از دیدگاه جامعه شناختی خانواده............................................. 81

1- الف – روان شناختی................................................................................................................ 81

2- الف – روان شناختی................................................................................................................ 81

3-الف – اقتصادی......................................................................................................................... 82

4-الف – اجتماعی.......................................................................................................................... 82

5-الف – خانوادگی........................................................................................................................ 83

6- الف – قاعده همسان همسری.................................................................................................. 83

ب – ملاک های گزینش همسر از دیدگاه اسلام........................................................................... 83

1-ب- صفات متناسب برای زن.................................................................................................... 84

2-ب – ملاک های گزینش مرد..................................................................................................... 86

3-ب – اولویت بندی ملاک های مختلف........................................................................................ 87

4-ب – دقت در تطبیق معیارها بر مصداق مورد نظر................................................................... 88

1- مشورت با کارشناس............................................................................................................... 88

2- تحقیق....................................................................................................................................... 89

3- گفت و گوی مستقیم................................................................................................................. 89

بخش چهارم مبانی حقوق و اخلاقی خانواده در اسلام

مقدمه............................................................................................................................................. 92

1-4- فلسفه خاص اسلام درباره حقوق خانوادگی....................................................................... 93

الف – حقوق مشترک..................................................................................................................... 94

1-الف – توجه به جایگاه خانواده................................................................................................. 94

2-الف – تثبیت نقشها.................................................................................................................... 96

3-الف – حفظ شئون فردی........................................................................................................... 96

4-الف – آشنایی و پایبندی به تعهدات حقوقی و اخلاقی............................................................... 96

5-الف – حسن معاشرت............................................................................................................... 97

ب – حقوق همسران در قرآن و حدیث......................................................................................... 99

1-ب – وظایف و نسبت به همسرش............................................................................................. 99

1- حقوق مادی و نفقه زن............................................................................................................ 99

2- تأمین نیاز جنسی................................................................................................................... 100

3- نظافت و آراستگی.................................................................................................................. 101

4- پرهیز از سخت گیری............................................................................................................ 102

5- غیرت دینی............................................................................................................................. 102

2-ب- وظایف زن نسبت به همسرش......................................................................................... 103

1- آیا ریاست در خانواده امری ضروریست؟........................................................................... 105

2- تمکین و تأمین نیاز جنسی..................................................................................................... 110

3- زینت و آرایش برای شوهر................................................................................................... 110

4- پاکدامنی و حجاب زن............................................................................................................ 111

2-4- آمیختگی احکام حقوقی و اخلاقی در قرآن........................................................................ 112

3-4- رفع اختلاف در خانواده در قرآن و حدیث....................................................................... 113

الف – اصل تأمین نیازهای عاطفی.............................................................................................. 114

ب – اصل مشاوره...................................................................................................................... 114

ج – اصل صلح و سازش............................................................................................................ 115

د – اصل حاکمیت........................................................................................................................ 116

ه – طلاق، عرش الهی را می لرزاند............................................................................................. 117

نتیجه گیری.................................................................................................................................. 120

فهرست منابع و مأخذ.................................................................................................................. 127

الف ) کتب عربی.......................................................................................................................... 127

ب ) کتب فارسی.......................................................................................................................... 127

ج) مقالات..................................................................................................................................... 130

بخش اول

کلیات


مقدمه:

خانواده از ابتدای تاریخ تاکنون در بین تمامی جوامع بشری، به عنوان اصلی‌ترین نهاد اجتماعی، زیربنای جوامع و منشأ فرهنگ‌ها، تمدن‌ها و تاریخ بشر بوده است. پرداختن به این بنای مقدس و بنیادین و حمایت و هدایت آن به جایگاه واقعی و متعالی‌اش، همواره سبب اصلاح خانواده بزرگ انسانی و غفلت از آن موجب دور شدن بشر از حیات حقیقی و سقوط به ورطه هلاکت و ضلالت بوده است.

اسلام به عنوان مکتبی انسان‌ساز بیشترین عنایت را به تکریم، تنزیه و تعالی خانواده دارد و این نهاد مقدس را کانون تربیت و مهد مودت و رحمت می‌شمرد و سعادت و شقاوت جامعه انسانی را منوط به صلاح و فساد این بنا می‌داند و هدف از تشکیل خانواده را تأمین نیازهای مادی، عاطفی و معنوی انسان از جمله دستیابی به سکون و آرامش برمی‌شمارد. دستیابی به این اهداف والای مکتب اسلام و حفظ و حراست دقیق و مستمر از آن، نیازمند توجه جدی به خانواده و پیاده کردن قوانین مربوط به آن در اسلام است و ضروری است کلیه برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌گذاری‌ها در تمام سطوح،‌ حق‌مدارانه و در راستای تعالی و مصالح خانواده باشد.

خانواده براساس اجتماع و به عقیده جامعه‌شناسان یکی از عوامل مهم ایجاد تمدن است. رشد و پرورش افراد در خانواده پایه‌گذاری شده و سلامت و سعادت جامعه بشری در گرو تربیت صحیح و استواری است که در خانواده پدید آمده است. وضعی که با تأسف، امروزه با آن مواجهیم، وجود تزلزل در ارکان خانواده‌هاست. توضیح مسأله اینکه ما امروزه در بسیاری از خانواد‌ها شاهد عدم تفاهم، درگیری و نزاع و حتی متارکه و طلاق هستیم.

بسیاری از فرزندان در محیط نابسامان خانواده رشد یافته و از تربیت درست و آرامش و سکونی که لازمه رشد است، برخوردار نمی‌باشند. این امر در درازمدت زمینه‌سازی نابسامانی‌های رفتاری و حتی انحراف و لغزش بسیار است.

جرم‌شناسان یکی از ریشه‌های جرم و انحراف را در نابسامانی خانواده می‌دانند و بررسی‌هایی که در جوامع غربی و حتی در جوامع خودمان به عمل آمده نشان داده است که بسیاری از مجرمان و منحرفان، کسانی هستند که در خانواده نابسامانی پرورش یافته‌اند. در مورد سر و سامان دادن به این موضوع نظرات مختلفی عرضه شده است:

1ـ گروهی تندرو حتی مسأله لغو خانواده را نظر داده بودند که تجربه انقلاب کمونیستی در دنیا و لغو خانواده در آن سامان، آن‌ها را به خطایشان واقف گردانیده است.

2ـ عده‌ای ریشه این نابسامانی‌ها را عدم آزادی زن و عدم تساوی حقوق او با مرد دانسته و قائل شده‌اند که با تأمین این حق،‌ مشکلات خانوادگی حل می‌شود.

3ـ دسته سومی درست خلاف آن را نظر داده و گمان داشته‌اند که اگر آزادی را از زنان سلب و آن‌ها را در محیط خانه محبوس سازند، به تربیت نسل درست و استوار قادر شده و می‌توانند ریشه همه نابسامانی‌ها را بخشکانند.

4ـ اسلام در این زمینه رهنمودهایی براساس دریافت از وحی دارد که اجرای آن می‌تواند نابسامانی‌های موجود را از بین برده و بشر را به سوی هدف خلقتش به پیش برد. در بینش اسلامی حیات خانواده مبتنی بر ضوابط ایمان و اخلاق و متکی به حقوق است که دامنه آن در برگیرنده شأن زن، شوهر، فرزندان و والدین است و ما در این بررسی کوتاه سعی داریم به توضیح و تشریح آن بپردازیم. طبیعی است که مستندات ما در این بررسی منابع اصیل اسلامی و تجربه علمای اسلامی در طول مدت چهارده قرن می‌باشد.

1 ـ 1 ـ تعریف و تبیین موضوع:

واژه خانواده در لغت‌نامه‌های عرب معادل واژه‌هایی همچون اهل البیت، عیال (ع.و.ل)، أسرة و زوج می‌باشد. از این رو به بررسی این کلمات می‌پردازیم:

الف ـ تعریف لغوی عیال:

عالَه: در معنی بهم نزدیکند. تحویل: اعتماد و اتکال نمودن به دیگری در هر چیزی که دشوار و سنگین است.

عیال: مفردش عیل است، یعنی چیزی سنگین.

عالَه: سنگینی و فشار زندگی را تحمل کرد و از این معنی است سخن پیامبر(ص) که: «أبدأ بنفسک ثم بمن تحوّل ـ هزینه و بخشش را از خویش آغاز کن و از عیال خویش آغاز کن.»

أعال: اهل و عیالش زیاد شد.[1]

عول: جور و میل از حق. «عال الرجل یعول عولاً و عیالةً ای مال و جار»، عول فرائض از آنست که چون سهام زیاده باشد به آن‌ها نقص و جور داخل شود. «فإن خضتم الا تعدلوا فواحدة او ماملکت ایمانکم ذلک اونی الا تعدلوا ـ اگر ترسیدید که در صورت گرفتن زنان بیشتر عدالت نکنید فقط یک زن بگیرید و یا از کنیزان اختیار کنید، آن نزدیک‌تر است به اینکه ظلم و بی‌انصافی کنید»[2] این لفظ یکبار بیشتر در قرآن نیامده است.[3]

ب ـ تعریف لغوی أسر:

أسر: بستن کسی با زنجیر و طناب چنانکه گویند: أسرت القتب ـ یعنی زین و برگ را به پشت مرکب بستم، اسیر را هم به همین مناسبت اسیر نامیده‌اند، که مقید و محدود می‌شود و سپس به هر چیزی که گرفته شده و مقید است، اسیر گفته‌اند، هر چند که با چیزی هم بسته نشود.

جمع أسیر ـ أساری، أساری و أسری ـ است و در آیه «و یتیمناً و اسیرا»[4] به کار رفته است. بعداً معنی اسیر گسترش یافته و در معانی (اسیر نعمت شدن) استعمال شده و همچنین درباره خانواده که وسیله نیرومندی و تقویت مرد است و اسرة الرجل: یعنی خانواده مرد.[5]

الأسرة ج أسر: خانواده، عائله، زره محکم.[6]

ج ـ تعریف لغوی زوج:

الزوج ج أزواج و زوجه: همنشین، قرین، همسر، جفت انسان، عیال، جفت هر چیز[7]

زوج به هر یک از دو همسر مرد و زن (نرینه و مادینه) و در حیوانات که با هم جفت هستند و آمیزش جنسی نموده‌اند، گفته می‌شود و همچنین به هر دو جفتی، چه در مزاوجت و یا در غیر آن، مثل جفت کفش و نعلین و نیز به هر دو چیزی که با یکدیگر شبیه یا همانند باشند، خواه شباهتی یکسان و یا ناهمسان باشد باز هم آن‌ها را ـ زوج ـ گویند.

خدای تعالی گوید: «فجعل منه الزوجین الذکر و الأنثی[8] ....»

«و» قلنا یا آدم اسکن أنت و زوجک الجنة و کلا منها رغداً حیث شئتما و لاتقربا هذه الشجرة فتکونا من الظلمین...[9]»

«ولی واژه‌ی ـ زوجه ـ ناپسند است و به کار نمی‌رود (در قرآن نیامده است، می‌گویند: زوج المرئه: شوهر آن زن و زوجه الرجل: زن آن مرد) جمعش زوجات است.

شاعر می‌گوید: «فبکا نباتی شجوهن و زوجتی ـ همسرم و دخترانم از غم و اندوهشان گریستند.»

جمع زوج ـ ازواج ـ است. در آیه: «هم و ازواجهم» و «احشروا الذین ظلموا و أزواجهم»[10]

أزواجهم ـ یعنی یاران و کسانی که در کردار و رفتار از ستمگران پیروی می‌کردند (که در دوزخ هم با هم قرینند.)

و آیه: «الی ما متعنا به أزواجاً منهم.»[11] یعنی کسانی که همسان و همگنان و اقران آن‌هایند. و آیات: «سبحان الذی خلق الأزواج» آگاهی و هشداری به این امر است که اشیاء تمامشان از جوهر و عرض، ماده و صورت ترکیب شده‌اند و این که هر چیز ساخته شده و مصنوع از قاعده ترکیب، عاری و مستثنی نیست.

هر مصنوعی به ناچار، اقتضاء صانعی و سازنده‌ای دارد و این امر خود تنبیهی است برای این که خدای تعالی فرد است (چون از حکم مصنوع خارج است ـ کان الله و لم یکن معه شیء ... به حکم این آیه قرآن که هو الاول و همچنین ـ لیس کمثله شیء ـ یعنی ذات باریتعالی از حکم و قانون اشیاء که مرکبند، خارج است.

و آیه «خلقنا زوجین»[12] این آیه روشن کرده است که هرچه در عالم است زوج است از جهت این که برای آن چیز، یا ضدی یا چیزی شبیه به آن، یا چیزی در ترکیب آن هست و بلکه به هیچ وجه از ترکیب و مرکب بودن جدا نیست. در آیه اخیر: زوجین را از این جهت بیان کرد تا هشداری باشد برای بر این که: شیء هر چند ضد و مثل و شبهی نداشته باشد اما از ترکیب جوهر و عرض ناگزیر و جدانشدنی است و آن زوجین است.

زوج: جفت ـ صنف. بهر دو قرین از مذکر و مؤنث در حیوانات که ازدواج یافته‌اند گفته می‌شود: زوج. به هر دو قرین در غیر حیوانات نیز زوج اطلاق می‌شود مثل یک زوج کفش (یک جفت).

زوجه به معنی زن است جمع آن زوجات می‌باشد.راغب می‌گوید: آن لغت ردیء است. نگارنده گوید لذا زوجه و زوجات در قرآن نیامده بلکه زوج و ازواج به کار رفته است.

زوج هم به زن اطلاق شده مثل: «و ان اردتم استبدال زوج مکان زوج...[13]» «و اگر اراده کنید تبدیل زنی را به زن دیگر....»

و مثل «یا ادم اسکن انت و زوجک الجنه[14] «ای آدم تو و زنت در بهشت بمانید»

«و هم به مرد مثل «فلا تحل له من بعد حتی تنکح زوجاً غیره[15]» پس اگر بعد از طلاق دوم باز طلاق داد شوهر زن را پس حلال نشود آن زن بر آن شوهر بعد از طلاق شوم تا اینکه به نکاح درآید و شوهر کند آن زن به شوهری غیر از شوهر اول.

«و همچنین» قد سمع الله قول التی تجاد لک فی زوجها....»[16]

به تحقیق شنید خدا سخن آنکه مجادله می کرد تو را در کار شوهر خود ازواج نیز هم در زنان بکار رفته مثل «والذین یتوفون منکم و یذرون ازواجاً ـ [17] و آنهایی که می میرند از شما و وا می گذارند زنهای خود را « و هم در مردان»

مثل «فلا تعضلوهن أن ینکحن أزواجهن إذا ترضوا بینهم بالمعروف ـ [18]پس منع نکنید ایشان را از اینکه به نکاح شوهران خود درآیند در صورتیکه از یکدیگر راضی شده باشند که بخوبی زندگی کنند. «ظاهراً استعمال شدن ازواج در مردان فقط در این آیه است.

زوج و ازواج در گیاهان نیز به کار رفته مثل « انبتت من کل زوجٍ بهیج[19] ـ و بروید از هر گیاهی تازه و نیکو. «درباره حیوانات نیز آمده «قلنا احمل منها من کل زوجین اثنین[20] ـ گفتیم ما نوح را بردار در آن کشتی از هر نر و ماده دو تا»« در زبان عرب زوجین به معنی یک جفت است و لفظ «اثنین» برای بیان آنست.

یکی از اسرار عجیب خلقت نر و مادگی موجودات است. اگر در حیوان و گیاه این واقعیت وجود نداشت هیچ یک چیز، دو چیز نمی‌شد و جای از بین‌رفته‌ها پر نمی‌گردید و تولید و تکثیر مطلقاً معنایی نداشت ولی خداوند با این وسیله نقص عالم را جبران و آن را پیوسته به سوی کمال می‌راند. بشر با فکر ساده‌ی خود ابتدا آن را فقط در انسان و حیوان می‌دانست و در اثر پیشرفت علم احساس کرد که این واقعیت در عالم گیاه نیز حکم‌فرماست و اگر نباتات به وسیله‌ی حشرات و بادها تلقیح نگردند میوه بدست نخواهد آمد. از قدیم بوجود نر و مادگی در بعضی درختان مثل خرما پی برده بودند ولی بعدها عمومیت آن روشن گردید.

قرآن کریم پا را از همه فراتر گذاشته و مسئله نر و مادگی را در تمام موجودات اعلان می‌کند اعم از زنده و غیر زنده، درباره‌ی حیوان و انسان که روشن است و بعضی از آیات آن گذشت. درباره‌ی نباتات آمده: «سبحان الذی خلق الأزواج کلها مما تنبت الأرض و من أنفسهم و مما لایعلمون[21] ـ پاک و منزه است خدایی که از روییدنی‌های زمین و از شما مردمان جفت‌ها (نر و ماده‌ها) قرار داد و از چیزهایی که نمی‌دانید نیز جفت‌ها قرار داد.» در گذشته که این واقعیت به ثبوت نرسیده بود، بزرگان ازواج را در آیه اصناف معنی می‌کردند ولی علم نشان داد که قرآن چه مسئله عجیبی را مطرح می‌کند در آیه «و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین[22] ... و همه میوه ها را جفت قرار داد در زمین«گرچه نسبت زوجیت بخود ثمره داده شده ولی ظاهراً منظور تولید شدن آن‌ها در اثر زوجیت است بعضی از بزرگان آن را دو صنف گفته یکی مال زمستان و دیگری مال تابستان مثل بعضی میوه‌ها ولی این خیلی بعید است و با کلیت آیه که فرموده: «من کل الثمرات» جور در نمی‌آید که همه‌ی آن‌ها صیفی و شتوی ندارند.

بالاتر از همه این آیه است که می‌گوید: «و من کل شیء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون»[23] ـ و از هر چیزی آفریدیم نر و ماده شاید شما پند بگیرید.

روشن می‌کند که قانون نر و مادگی در تمام موجودات بدون استثناء جاری است امروز بشر پس از فرو رفتن در درون اشیاء و شکافتن ذرات و رسیدن به اتم دانسته است که اتم‌ها از الکترون و پروتون تشکیل یافته‌اند. الکترون‌ها بار منفی دارند و پروتون‌ها بار مثبت‌ و نیز نر و ماده‌اند و موجودات همه از آن ذرات تشکیل یافته‌اند «سبحان ربک رب العزه عما یصفون.»

«اهتزت و ربت و انبتت من کل زوج بهیج[24] ـ (ظاهراً مراد از زوج در این آیه و نظائر آن، نوع و صنف است یعنی زمین حرکت کرد،‌ بالا آمد و هر صنف و هر جور روییدنی نشاط‌آور را رویانید.

نوع و صنف یکی از معانی زوج است چنانکه راغب و اقرب و بیضاوی و ابن اثیر و طبرسی گفته است همچنین است آیات 7 شعراء، 10 لقمان، 7 ق و غیره.

«و اذ النفوس زوجت[25]» ظاهراً مراد از آن جفت شدن انسان‌ها با اعمالشان است درباره‌ی آن گفته‌اند: مراد ملکه‌های اعمال است که شخص با آن‌ها مزدوج می‌گردد یا هر انسان بهم شکل خود از اهل آتش و بهشت قرین شود یا ارواح باجساد برگردد یا هر فریفته بفریبنده ملحق شود یا مؤمنین با حورالعین و کفار با شیاطین هم قرین گردند.

قول اخیر عبارت اخرای کلام ماست و بنابر تجسم عمل مراد قرین شدن انسان با عمل خویش است. «هذا فلیذوقوه حمیم و غساق و آخر من شکله ازواج[26] ـ «حمیم آب جوشان، غساق چنانکه مجمع گفته چرک بسیار بدبو، شکل، مشابه و نظیر است ازواج چنانکه گفته‌اند به معنی انواع و اقسام است یعنی: این آب جوشان و چرک بدبوست آن را و اقسام است یعنی: این آب جوشان و چرک بدبوست آنرا بچشند.

«ادخلوا الجنه انتم و ازواجکم تحبرون[27] ـ گفته شود به ایشان که داخل شوید بهشت را شما با زنهای خود شادمان باشید«می‌شود گفت مراد از این ازواج زنان دنیوی انسان هستند که اهل بهشت شده‌اند بقرینه‌ی آیه‌ای که می‌گوید: «جنات عدن یدخلونها و من صلح من ابائهم و أزواجهم[28]...» ـ که آن خانه بهشتهای عدن است که داخل می شوند ایشان آن بهشت 4 را و هر که شایسته باشد از پدران و زنان ایشان. و شاید مراد ازواج بهشتی و حورالعین باشند.

و همچنین آیه «احشروا الذین ظلموا ازواجهم و ما کانوا یعبدون. من دون الله فاهدوهم الی صراط الحجیم[29]» امر شود به ملائکه که جمع کنید آنان را که ظلم کردند برخود به سبب شرک و تکذیب رسولان و جمع کنید اتباع و اشیاع ایشان را از کفار و آنچه را که می پرستیدند از سوی خدا پس راه نمائید ایشان را به سوی راه جهنم.

«ممکن است مراد زنان دنیایی باشد که با شوهران شریک ظلم بوده‌اند و این وضع به خصوصی است که زن و شوهر در دنیا با هم ظالم باشند و در آخرت نیز از هم جدا نشوند، چنانکه درباره‌ی ابولهب و زن او آمده: «سیصلی ناراً ذات لهب. و امراته حمالة الحطب[30]» ـ به زودی در آید در آتشی زبانه دار وزن او هیزم کش است.

و احتمال دارد ازواجی باشند که از اعمال بد تجسم یافته‌اند و یا همشکلانی در عذاب باشند که خدا فرموده: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطاناً فهو له قرین. و انهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم مهتدون. حتی اذا جائنا قال یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین فبئس القرین. و لن ینفعکم لیوم إذ ظلمتم انکم فی العذاب مشترکون[31] ـ هر که از یاد خدا رخ بتابد شیطان را برانگیزیم تا یار و همنشین دائم وی باشد و آن شیاطین همیشه آن مردم از خداغافل را از راه خدا باز دارند و به ضلالت افکنند و پندارند که هدایت یافته‌اند. تا وقتی که از دنیا به سوی ما باز آید آنگاه با نهایت حسرت گوید ای کاش میان من و آن شیطان فاصله‌ای به دوری مشرق و مغرب بود که او بسیار همنشین و یار بدی بر من بود و هرگز در آن روز به حال شما سودی ندارد زیرا در دنیا ظلم کردید و امروز البته در عذاب دوزخ شریک هستید.» در این آیات شیطان با گناهکار قرین است و او را پیوسته گمراه می‌کند و روز قیامت نیز او را قرین خود می‌بیند و اعتذار سودی نمی‌دهد و هر دو مشترکاً وارد عذاب می‌شوند.[32]

د ـ خانواده در اصطلاح:

تاکنون تعاریف گوناگونی برای خانواده ارائه شده است که عموماً براساس دو نکته بیان گردیده؛ یکی ساختارهای موجود خانواده که تاریخ از آن یاد کرده است و دیگری انتظاراتی که از کارکرد خانواده بوده و هست.[33]

خانواده مؤثرترین عامل انتقال فرهنگ و رکن بنیادی جامعه است که در شرایط مختلف در تأثیر و تأثر متقابل با فرهنگ و عوامل اجتماعی است. انسان‌ها در خانواده به هویت و رشد شخصیتی دست می‌یابند و در خانواده‌های سالم و رشید به تکامل معنوی و اخلاق نائل می‌شوند. لذا خانواده عامل کمال‌بخشی، سکونت، آرامش و بالندگی به اعضای خویش است که در تحولات اساسی جوامع نقش عمده‌ای ایفا می‌کند. البته خانواده متأثر از عملکرد مذهب، آموزش و حکومت نیز می‌باشد و این تأثر به صورت متقابل باعث ایجاد تغییرات اساسی می‌گردد. اگر خانواده محیط سالم و سازنده‌ای داشته باشد و نیازهای جسمی و روحی خویش را برآورده سازد، کمتر به خدمات جانبی و جبرانی برای خانواده نیاز است. در تعریف خانواده، بیان شده: «خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق نسب، سبب و رضاع با یکدیگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی می‌کنند.[34]»

خانواده متشکل از افرادی است که از طریق پیوند زناشویی، هم‌خونی یا پذیرش فرزند با یکدیگر به عنوان زن، مادر، پدر، شوهر، برادر، خواهر و فرزند در ارتباط متقابل هستند، فرهنگ مشترک پدید می‌آورند و در واحد خاص زندگی می‌کنند.

خانواده چون گروهی از افراد است که از طریق خون، ازدواج یا فرزندخواندگی به هم پیوند خورده‌اند و کارکرد اجتماعی اصلی آن‌ها تولید مثل است.» سازمان ملل متحد (1994) نیز در آمار جمعیتی خود، خانواده را چنین تعریف می‌کند: «خانواده یا خانوار به گروه دو یا چند نفره‌ای اطلاق می‌شود که با هم زندگی می‌کنند، درآمد مشترک برای غذا و دیگر ضروریات زندگی دارند و از طریق خون، فرزندخواندگی یا ازدواج، با هم نسبت دارند. در یک خانواده ممکن است یک یا چند خانواده زندگی کنند، تمام خانوارها، هم‌خانواده نیستند.

اولین مفهوم مشترکی که از مجموعه تعاریف ذکر شده و ده‌ها تعریف ارائه شده دیگر استنباط می‌شود، این است که خانواده پیوند عمیق و پایدار جسمی و روحی هر چند نفر برای زیستن در فضای واحد است. یعنی بدون تحقق این پیوند، خانواده معنایی ندارد؛ قوام این بنا به میزان پیوند اعضای آن بستگی دارد. بنابراین، جهت تعالی کارایی خانواده، لازم است بر تحکیم پیوند و روابط اعضای خانواده تأکید شود، فلذا، تحکیم روابط در خانواده از جمله مهم‌ترین مسائل در سلامت و رشد فرد، همچنین پویایی و توسعه همه جانبه در جامعه است.

خانواده یک گروه خویشاوندی است که مسئولیت اصلی در اجتماعی کردن فرزندان و برآوردن برخی از نیازهای بنیادی دیگر جامعه را به عهده دارد. خانواده شامل گروهی از افراد است که از راه خونی، زناشویی، یا فرزندپذیری با یکدیگر ارتباط می‌یابند و طی یک دوره‌ی زمانی نامشخص با هم زندگی می‌کنند. [35]

خانواده برحسب فرهنگ و تاریخ، شرایط اقتصادی و اجتماعی اقوام و جوامع مختلف، به شکل تک همسری، چند همسری، پدرتبار، مادرتبار، دوسوتبار، پدرسالار، مادرسالار، مادرمکان، پدرمکان، و... بوده است. اما به طور کلی در طول تاریخ، خانواده برحسب رابطه خونی یا سببی، به دو شکل تکوین یافته است:

1ـ خانواده گسترده که مبتنی بر رابطه خونی است و تعدادی از افراد شامل والدین، فرزندان، پدربزرگ‌ها، عمه‌ها، دایی‌ها، عموها، خاله‌ها، عموزاده‌، خاله‌زاده‌ها، عمه‌زاده‌ها و دایی‌زاده را در بر می‌گیرد. این نوع خانواده را «خانواده همخون» نیز می‌نامند. البته علاوه بر پیوند خونی، نوعی اتحاد خانوادگی نیز در این نوع خانواده وجود داشته که بیشتر در دوران ما قبل صنعتی بوده و با وظایف اعضای خانواده امروزی متفاوت بوده است که در ریشه‌یابی کلمه خانواده، این نکته محرز می‌باشد.

2ـ خانواده هسته‌ای که براساس رابطه سببی و پیوند ازدواج و زناشویی حاصل می‌شود و به یک واحد خانوادگی بنیادی مرکب از همسر، شوهر و فرزندانشان اطلاق می‌گردد که گاه آن را «خانواده زن و شوهری» نیز می‌نامند. (همان) خانواده‌هایی که برحسب رابطه سببی تشکیل می‌‌شوند، براساس شکل و نوع ازدواج دارای اشکال متعددی نظیر تک همسری، چند همسری، چند زنی و گروهی است.[36]

دانشمندان جامعه‌شناس «خانواده» را این گونه تعریف نموده‌اند: «خانواده عبارت است از مجموعه‌ای که رابطه جنسی نیرومندی آن را پدید می‌آورد، و این رابطه از آنچنان نیرویی برخوردار است که زمینه پیدایش و تربیت کودکان را فراهم می‌سازد.»

براساس این نظریه، خانواده صرفاً شامل دو همسر است که رابطه‌ی جنسی آنان را گرد هم آورده و نه غیر از این‌ها. اما «مردوک» مفهوم خانواده را وسعت بخشید، و آن را شامل فرزندان این زوج دانسته. او چنین می‌گوید: «خانواده یک واحد اجتماعی است که نشانه‌های آن اقامت مشترک در یک مکان، همکاری اقتصادی، و پذیرش مسئولیت پیدایش فرزندان، که حداقل شامل دو شخص رشد یافته از دو جنس مخالف، و لااقل یک فرزند که نتیجه‌ی رابطه‌ی این پدر و مادر، باشد.»[37]

روانشناسان بسیاری روی این نظریه تأکید فراوان کرده، و چنین اذعان نموده‌اند: «خانواده از دو همسر و فرزندان ایشان تشکیل می‌گردد. بر این اساس بقیه خویشاوندان را شامل نمی‌شود.»[38]


2 ـ 1 ـ ضرورت و اهداف تحقیق:

زمانی که سوسیالیست‌ها از سال‌های 1890 تا 1920م، بحث‌های نظری زیادی در مورد خانواده داشتند که تشکیل آن به صورت موجود محصول شرایط اجتماعی است، خصوصاً مارکسیست‌ها به این معتقد بودند که روابط و شکل همسرگزینی در ادوار مختلف تکاملی، اشکال مختلف داشته است. آن‌ها معتقد بودند که در عصر برده‌داری یکی از تحولاتی که به وقوع پیوست، تعدد زوجات بود و در عصر سرمایه‌داری در خانواده، تک‌همسری هسته‌ای به وجود آمد و این فرم خانواده، سازگارترین شکل با این زیربنای اقتصادی و شیوه تولید است. آن‌ها معتقد بودند در عصر سوسیالیستی و کمونیستی، مالکیت خصوصی از بین خواهد رفت. به عقیده اینان، نیاز جنسی، یک نیاز طبیعی است و همانگونه که وقتی انسان تشنه می‌شود، هر جا آبی دید، مجاز است از آن بنوشد و هیچ کار خلافی نکرده است، نیاز جنسی هم، همین‌گونه است و هر جا که این نیاز به وجود آمد، حق ارضا آن وجود دارد.

برای همین بعد از ایجاد جامعه سرمایه‌داری، اولین کاری که انجام دادند این است که رابطه عاطفی مادر و فرزند را حذف نمودند و لازمه آن، این بود که بچه به جای اینکه در خانواده تربیت شود، در مراکز پرورش دسته‌جمعی رشد کند.

در زمان جنگ ویتنام، مسئله دهکده‌های اشتراکی توسط بعضی از یهودیانی که تمایلات شدید سوسیالیستی، مانند «لیگله» داشتند مطرح شد و «کیبوش‌ها یا مزارع اشتراکی» در اسرائیل را یک نمونه موفق عنوان کردند. در این مزارع، بچه‌ها را در گروه‌های مختلف جدا می‌کردند تا مادران آن‌ها بتوانند کار اقتصادی انجام بدهند. این یک نوع نگرش است که تلاش کرد در عمل ـ نه در مقام تئوری ـ کارکرد خانواده را تغییر دهد، اما هیچ کدام موفق نشدند. این بچه‌ها به علت فشارهایی که بر روی آن‌ها وجود داشت بسیار پرخاشگر بودند.

عده‌ای سعی کردند خانواده را حذف کنند، که آن هم به نتیجه نرسید. خانواده در جامعه ما نیز در حال تغییر و گذار از سنتی به مدرن و از گسترده به هسته‌ای است و کارکردهایش نیز در حال از دست رفتن است. خانواده کارکردهای بسیاری داشته است از قبیل: کارکردهای اقتصادی، آموزشی، دینی، تولیدی، مهارت‌های شغلی و.... که همه این‌ها را از دست داده است، که می‌توان با تولید بستر مناسب برای ازدواج و فرهنگ‌سازی و جریان‌سازی و روشن نمودن ابهامات در مورد خانواده و نقش اعضا در خانواده، نگرش جوانان را اصلاح نمود. باشد که این تحقیق بسیار اندک بتواند راهنمایی در این زمینه باشد.

3 ـ 1 ـ پیشینه موضوع:

با توجه به موضوع تحقیق ـ خانواده در اسلام ـ کتاب‌های متعددی مورد بررسی قرار گرفت. کتاب‌های حول موضوع بسیارند و خدا را شکر درین زمینه نوشتار زیادست اما نوشتار کجا و نمود جامعه‌ی فعلی کجا؟ پیشینه این موضوع به قدمت نگارش‌های مربوط به خانواده است و سابقه‌ای به قدمت حیات بشر دارد. چرا که حضرت آدم علیه‌السلام اولین خانواده الهی را بنا نهاد.

درین زمینه پایان‌نامه‌های زیادی نیز نوشته شده است که به عنوان نمونه می‌توان به پایان‌نامه «تشکیل خانواده در رابطه متقابل اعضای آن از نظر اسلام» به نگارش مجید صالحی و با راهنمایی آقای دکتر علی قائمی مربوط به دانشگاه امام صادق «علیه‌السلام» و در مقطع کارشناسی ارشد پیوسته در سال 1370 اشاره کرد. این پایان‌نامه در فصل اول خانواده در جهان معاصر را بررسی می‌نماید. فصل دوم اسلام و مسأله خانواده فصل سوم وظایف اعضای خانواده را بیان می‌کند.

در این پژوهش اصول نگارشی در ترتیب صحیح نوشتن پاورقی رعایت شده است. در ضمن مطالب به مأخذ متقن و قابل استناد رجوع داده شده و حدود 200 صفحه پایان‌نامه را فقط با 46 منبع به تحریر در آورده است. به هر حال پرداختن به چنین موضوعی که در حال حاضر با محجوریت مواجه شده، جای تقدیر و تشکر دارد.

4 ـ 1 ـ فرضیات اصلی و فرعی:

فرض اصلی

1ـ خانواده به عنوان اصلی‌ترین نهاد از جایگاه بسیار والایی در منابع اسلامی برخوردار است.

فرضیات فرعی

1ـ خانواده در اسلام به عنوان یکی از مهم‌ترین نهادهای اجتماعی مورد توجه ویژه است.

2ـ رشد و تعالی خانواده موجب رشد و تعالی اجتماع است.

3ـ تمام روابط در خانواده مورد توجه منابع اسلامی قرار دارد.

4ـ روابط در حیطه‌های حقوقی و اخلاقی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

5 ـ 1 ـ‌ روش تحقیق:

استفاده از روش کتابخانه‌ای غیر مراجعه به آثار مکتوب مثل کتب چاپی، نسخ خطی، نشریات، مقالات و... و همین طور استفاده از اطلاعات نرم‌افزاری، رایانه‌ای. روش نگارش پایان‌نامه اصولاً روش تحلیلی می‌باشد. به این صورت که پس از چند ماه جمع‌آوری مطالب، اقدام به سامان دادن مطالب نموده و به تحلیل مطالب پرداخته می‌شود.

بخش دوم:

بررسی جایگاه خانواده در اعصار گذشته و ادیان


1 ـ 2 ـ خانواده در اعصار گذشته:

خانواده، اصیل‌ترین نهاد اجتماعی است که از سوی ادیان الهی مورد اهتمام واقع شده و بخش قابل توجهی از آموزه‌ها و تعالیم دینی را به خود اختصاص داده است.

الف ـ خانواده در اقوام وحشی:

زندگی زن در امت‌ها و قبائل وحشی، از قبیل ساکنین افریقا و استرالیا و جزائر مسکونی در اقیانوسیه و امریکای قدیم و... نسبت به زندگی مردان نظیر زندگی حیوانات اهلی بود، آن نظری که مردان نسبت به حیوانات اهلی داشتند، همان نظر را نسبت به زن داشتند و به زنان با همان دید نگریسته می‌شد. مردان زندگی زنان را پیرو زندگی خود می‌دانستند و معتقد بودند که زنان برای خاطر مردان خلق شده‌اند؛ و به طور اجمالی هستی وجود زنان و زندگیشان تابع هستی و زندگی مردان است و عیناً مانند حیوانات هیچ استقلالی در زندگی و هیچ حقی ندارند و زن مادام که شوهر نکرده تحت سرپرستی و ولایت پدر است و بعد از ازدواج نیز تحت ولایت شوهر است، آن هم ولایت بدون قید و شرط و بدون حد و مرز.

در این امت‌ها مرد می‌توانست زن خود را به هر کس که بخواهد بفروشد، و یا ببخشد و یا او را مانند یک کالا قرض دهد تا از او کام بگیرند، بچه‌دار شوند، یا به خدمت بگیرند و مرد حق داشت او را تنبیه و مجازات کند، کتک بزند، زندان کند و حتی به قتل برساند. و یا او را گرسنه و تشنه رها کند، حالا وی بمیرد و یا زنده بماند، و نیز حق داشت او را مخصوصاً در مواقع قحطی و یا جشن‌ها مانند گوسفند چاق بکشند و گوشتش را بخورد و آنچه را که از مال مربوط به زن بود، مال خودش می‌دانست، حق زن را هم، حق خودش می‌دانست. حق زن را هم، حق خودش می‌شمرد، مخصوصاً از جهت داد و ستد و سایر معاملاتی که پیش می‌آمد خود را صاحب اختیار می‌دانست و بر زن لازم بود که از مرد (پدرش باشد یا شوهرش) در آنچه امر و دستور می‌دادند کورکورانه اطاعت کند، چه بخواهد چه نخواهد و باز به عهده زن بود که امور خانه و اولاد و تمام مایحتاج زندگی مرد را در خانه فراهم نماید، باز به عهده او بود که بارهای سنگین به دوش بکشد. و این رفتار عجیب، در بین بعضی قبائل به حدی رسیده بود که وقتی زن حامله بچه خود را به دنیا می‌آورد بلافاصله باید از جا بلند شده و در مقابل مرد در حالیکه هیچ کسالتی ندارد، خود را به بیماری زند و در رختخواب می‌خوابید و زن بدبختش به پرستاری از او بپردازد.[39]

ب ـ خانواده در روم قدیم:

«اساس و ساختمان در خانواده در روم قدیم تابع اصول مذهبی بوده، اهمیت خانواده و پدر و قدرت فوق‌العاده او نتیجه اهمیت و نفوذ مذهب بوده است، در روم قدیم مذهب داخلی و خصوصی بوده، با این توضیح که هر خانواده‌ای خدایان به خصوصی داشته که افراد خانواده دیگر نسبت به آن‌ها بی‌اطلاع و در نتیجه بی‌عقیده بودند. بنابراین مذهب رومیان دارای دو خصوصیت است: یکی تعدد خدایان، یکی محدود بودن آن به حدود خانواده، هر خانواده نیاکان خود را می‌پرستید. پدر خانواده تا زنده بود، انسان و به محض اینکه می‌مرد در ردیف خدایان و مورد پرستش بازماندگان قرار می‌گرفت. هر خانواده خدایان به خصوص خود را پرستش می‌کرد (اجاق خانوادگی) و اگر اتفاقاً برحسب اشتباه یا منظور خاصی، خدایان خانواده دیگری را عبادت می‌کرد، مشرک و کافر می‌شد.

پدر، رئیس و فرمانفرمای مطلق خانواده و در عین حال پیشوا و رئیس مذهبی بوده و نفوذ فوق‌العاده و قدرت بلامانع پدر از لحاظ ریاست مذهبی بوده است. از اینجا نتیجه می‌گیریم که خانواده رومی براساس مذهب تشکیل یافته، افراد خانواده اعم از پسر و دختر و مادر طوری تحت اطاعت پدر قرار گرفته بودند که تعیین کلیه مقررات حتی مرگ و زندگی آن‌ها در دست پدر بوده.

در حقوق روم قدیم زن در مقابل پدر خانواده (شوهر یا پدر شوهر خود) حکم دختر او را دارد، و بالنتیجه خواهر فرزندان خود محسوب می‌شود. باصطلاح فقهای رومی عروسی برای دختر تولد دیگر است. و از این جهت دختر شوی خود می‌شد و در صورتی که پدر شوهر حیات داشت، دختر او و خواهر شوهر خود شمرده می‌شد. کلیه افراد خانواده خاصه زن و دختر، دارای هیچگونه شخصیت و اختیاری نبودند. پسران چون بعداً بر اثر آزادی خود یا فوت پدر مستقل و رئیس خانواده می‌شدند و در مدت تبعیت و تحت الکفاله بودن هم زیاد فشار نمی‌دیدند ولی به عکس دختران و زنان برای همیشه مانند شیئی مملوک و مورد معامله واقع می‌شدند.

زن و دختر در مقابل شوهر و پدر حق مالکیت، معاشرت، رفت و آمد و حتی حق حیات نداشتند. پدر هر وقت صلاح می‌دانست می‌توانست آن‌ها را بفروشد، قرض یا کرایه بدهد یا بکشد، بدیهی است وقتی عنوان انسان اجتماعی بر زن اطلاق نشود طبعاً از کلیه حقوق و امتیازاتی که برای یک انسان است محروم خواهد ماند.[40]»

از مطالعه طریقه ازدواج در حقوق روم استفاده می‌شود که زناشویی رسمی به یکی از طرق زیر است:[41]

1ـ انتقال زوجه از خانه پدر به خانواده شوهر: در این طریق زن از تحت نفوذ رئیس و بزرگ خانواده خود خارج و در تحت نفوذ خانواده شوهر داخل می‌گشت و این طرز از ازدواج توأم با یک سلسله از تشریفات و آداب خاصی است که برای عملی شدن این انتقال باید عملی گردد باین ترتیب دختر و پدر شوهر یا خود شوهر در محضر قاضی حاضر شده ادعیه و اوراد معینی خوانده می‌شود سپس دختر در همان مجلس تغییر مذهب داده تابع رئیس خانواده جدید بوده، خدایان آن خانواده را پرستش می‌کند.

2ـ انتقال حقوق و اختیارات: در این طریقه از ازدواج معامله خاصی صورت گرفته، پدر دختر و شوهر و یا پدر شوهر دختر را مورد معامله قرار می‌دهند و طی تشریفات کلیه حقوق و اختیارات خود را که نسبت به دختر خود داشت به شوهر یا پدر شوهر انتقال می‌داد و در اکثر اوقات پول زیادی در مقابل این انتقال می‌گرفت.

3ـ بالاتر از این دو مورد، اگر مرد می‌توانست زنی را به هر عنوان به خانه خود برده با او همبستر شود و او را لااقل تا یکسال در خانه‌ی خود نگاه دارد همسر او محسوب می‌شد و اگر زن مذکور می‌توانست سه شب متوالی از هم‌بستری سر بپیچد دیگر همسر آن مرد نبود!

ج ـ خانواده در یونان قدیم:

«تمدن معروف یونان، این خمیرمایه هوش بشری، بر روی خرابه‌های وحشی‌گری اقوام جاهل یونان قدیم بنا گردیده است. مذهب در یونان، مانند روم قدیم، داخلی و خصوصی بوده، و عیناً مانند روم هر خانواده روح نیاکان خود را نیایش می‌کردند.

خانواده، ایجاد و بقای آن، تابع مذهب و سلطه‌ی پدر خانواده نیز ناشی از عنوان ریاست مذهبی بوده است. مبنای پیدایش خانواده به هیچ وجه به نسبت علقه و عاطفه متکی نبوده، بلکه پرستش اجداد و نیاکان واحد، هر خانواده‌ای را ایجاد و از خانواده‌های دیگر ممتاز می‌کرد. ازدواج امر مذهبی و مقدسی بود، تشریفات ازدواج فقط با حضور خدایان خانگی انجام می‌گرفت و به خدایان عمومی مثل ژوپیتر و غیره مربوط نبود.

لزوم بقایای خانواده و بالملازمه وجوب ازدواج و منع تجرد، برای این بوده که اخلاف برای اسلاف خود به آتشگاه خانوادگی طعام و شراب بفرستد تا اجدادشان خدا بمانند، و گرنه از آن مقام تنزل کرده در ردیف اشقیا قرار می‌گرفتند.

در یونان قدیم نیز در اثر تحولات اجتماعی به جای اختلاف، ازدواج مشروع توأم با تشریفات خاصی بود:

1ـ تشریفاتی که بایستی جلو آتشگاه خانواده پدری، انجام می‌گرفت که در طی آن پدر حقوق راجع به دختر خود را در مقابل پول نقد یا هدیه‌ای که از داماد گرفته بود به وی انتقال می‌داد.

2ـ تشریفاتی که در فاصله بین خانه عروس و داماد در معبر عام، انجام می‌گرفت. عروس لباس سفیدی بر تن داشت و بر ارابه‌ای می‌نشست؛ کاهنان خاصی جلو عروس، مشعل را حرکت می‌دادند و سرود می‌خواندند در مدخل خانه داماد، عروس چنین تظاهر می‌کرد که به داخل شدن در خانه داماد رغبت ندارد بایستی داماد نیز چنین وانمود کند که به زور او را وارد خانه خود ساخته است. در این هنگام دختر بایستی فریاد کرده از همراهان استمداد نماید و همراهان عروس نیز ظاهراً از او دفاع می‌کردند و بالاخره داماد موفق می‌شد و قسمتی از تشریفات نیز در خانه داماد با حضور زوجین و سایر افراد خانواده در جلو آتشگاه خانوادگی، انجام می‌گرفت، در این موقع قربانی می‌کردند و دعاهای مخصوصی خوانده می‌شد و در بعضی از جوامع و طوائف به این نیز اکتفا نمی‌کردند و این مراسم به صورت وحشیانه و هولناکی انجام می‌گرفت.[42]

5 ـ خانواده در ایران باستان:

«در میان پیروان اوستا بنای مملکت بر خانواده بود که مرکز آن «مان» یعنی خانه بود. از چند خانواده خویشاوند یک عشیره تشکیل می‌شد که در یک دیه مجتمع بودند و نام سرسلسله خانواده‌ها بر آن عشیره اطلاق می‌شد. زن که شوهر می‌کرد در خانواده شوهر و بالطبع در عشیره او به فرزندی قبول می‌شد.

اساس تمدن آریائیان متکی به خانواده بود و خانواده متکی بوده است به قدرت پدر و همین اساس تا قرن‌ها در تمدن چادرنشینی ایران باقی بوده است و هنوز هم آثاری از آن به چشم می‌خورد، زن هم که در نخست صاحب همه گونه اختیار بود پس از آنکه دست نشانده مرد شد، باز هم بانوی خانواده به شمار رفت و مورد احترام قرار گرفت و همیشه مقام زن در تمدن ایران بالاتر از مقام زن در تمدن‌های دیگر بوده است. به همین جهت بردگی و خرید و فروش زن و دختر را در میان طوایف ایرانی مجاز نمی‌دانستند و زرخریدان تنها از اقوام بیگانه بودند و تا این اواخر نیز که زرخریدی در ایران معمول بود خرید و فروش ترکمن‌ها و ترکان را مجاز می‌دانستند، ولی خرید و فروش کنیز و غلام در طوایف دیگری که آرایائی بودند ممنوع بود و حتی در زمانی که جنگ‌ها را سربازان مزدور می‌کردند همیشه ترجیح می‌دادند که این سربازان نیز از بیگانگان باشند.

در خانواده همیشه فرزند چه پسر چه دختر می‌بایست فرمانبردار و مطیع پدر باشد و بدین گونه رئیس خانواده که پدر باشد هم قاضی بود و هم فرمانفرما و هم مجری آداب دینی و در آغاز که هنوز طبقه روحانی تشکیل نشده بود و طائف روحانیون هم در دست پدر بود. یکی از مهم‌ترین وظایف پدر این بود که پاسدار خانواده باشد و نگذارد که آتش خانواده خاموش و یا منقرض بشود. کانون خانواده در جای معینی بود و جنبه تقدس داشت و همه به آن احترام می‌گذاشتند و حتی به آن قسم می‌خوردند چنانکه هنوز هم معمول است که افراد به اجاق روشن یا به نور چراغ سوگند می‌خورند. ترک کردن کانون خانواده و بی‌احترامی به آن منتهای سرشکستگی بود.

امر ابدال یعنی ازدواج به عوض دیگری معرف خوبیست از نهایت اهمیتی که ایرانیان به بقای جاودانی یک خانواده می‌دادند. اصرار خاص ایرانیان بر خلوص نژاد، ازدواج میان نزدیکان را مثل برادر یا خواهر، پدر با دختر، و پسر با مادر برایشان واجب کرده است. از این قبیل قرابت دوجنبه‌ای در میان هخامنشیان نیز متداول بوده است. در اوستا بارها سفارش شده و در ادبیات مذهبی پهلوی نیز اغلب ذکر شده است که ازدواج با نزدیکان گناهان بزرگ را نابود کند و این اعلی درجه تمجید است.[43]

ه‍ ـ خانواده در عرب جاهلیت:

عرب برای زن نه استقلالی در زندگی قائل بود و نه حرمت و شرافتی، ارث نمی‌بردند، تعدد زوجات بدون حدی معین، جائز بود، در مسأله طلاق برای زن اختیاری قائل نبود، دختران را زنده به گور می‌کرد، رفتاری که عرب با زنان داشت، ترکیبی بود از رفتار اقوام متمدن و رفتار اقوام متوحش، ندادن استقلال به زنان در حقوق و شرکت ندادن آنان در امور اجتماعی از قبیل حکومت و جنگ و مسأله ازدواج و اختیار دادن امر ازدواج به زنان اشراف را از ایران و روم گرفته بودند و کشتن آنان و زنده به گور کردن و شکنجه دادن را از اقوام بربر و وحشی اقتباس کرده بودند، پس محرومیت زنان عرب از مزایای زندگی مستند به تقدیس و پرستش رئیس خانه نبود بلکه از باب غلبه قوی و استخدام ضعیف بود.[44]

مردم دختران را از ترس اینکه مبادا در جنگ‌ها به دست دشمنان بیفتد و برای دشمن فرزند بیاورند، بعد از تولد زنده به گور می‌کردند و بعضی از ترس تنگدستی دختران خود را می‌کشتند. و همچنین چون زن‌ها در جنگ‌ها شرکت نداشتند، از ارث محروم بودند، آن‌ها را جزء اموال مرده به ارث می‌بردند و برای به دست آوردن پول، آن‌ها را به فحشا وا می‌داشتند، قبیله بنی تمیم اولین قبیله‌ای بود که دخترکشی را آغاز کرد.[45]

در میان عرب اگر شوهر زنی می‌مرد، وی می‌بایست سر قبر شوهر خیمه زده یا پسر بزرگ، صاحب اختیار زن می‌شد و اگر می‌توانست او را بفروشد یا مزدور نماید و یا در مقابل پولی که به نام مهر قرار می‌گیرد شوهر دهد، یا برای همیشه او را از شوهر کردن ممنوع سازد. به طور کلی به موجب نفرت و انزجاری که در عصر جاهلیت نسبت به زنان و دختران داشتند حق و حقوقی برای آنان قائل نبودند و حتی آنان را به طریقی از بین می‌بردند.[46] فرزندانی که در دوران جاهلیت به دنیا می‌آمدند، از هر نوع حق انسانی محروم بودند، به گونه‌ای که گاه به دست پدران خود در پیشگاه بت‌ها قربانی می‌شدند و همچنین گاهی از ترس فقر به دست پدرانشان به قتل می‌رسیدند.[47]

2 ـ 2 ـ خانواده در ادیان:

الف ـ خانواده در زرتشت[48]:

اجتماعی بودن و نیاز به همکاری با همنوعان از ویژگی انسان است و «واحد اجتماعی» عبارت است از عده‌ای از زن و مرد، کوچک و بزرگ که بر مبنای خویشاوندی و هم‌خونی با یکدیگر گرد آمده، بنابر موقعیت اقتصادی، اجتماعی، فنی و نسبی، خانواده، طایفه، تیره و یا قبیله نامیده می‌شوند.

کوچک‌ترین و ساده‌ترین واحد اجتماعی، خانواده‌ی هسته‌ای (یا زن و شوهری) است که مرکب از زن و شوهر و فرزندان نابالغ آن‌هاست. یعنی هر یک از فرزندان خانواده که به سن بلوغ قانونی برسند، کانوان خانوادگی پدر و مادر را ترک کرده و برای خود خانواده تشکیل می‌دهند، جامعه‌های کشورهای اروپایی و صنعتی، از این دسته‌اند.

در آیین زرتشتی نیز نهاد خانواده «هسته‌ی بنیانی» زندگی اجتماعی است. در اوستا و منابع کهن دینی و زرتشتی، ضابطه‌ها و رسم و آیین‌های نهاد خانواده ـ البته نه در بخشی مجزا ـ به مناسبت، رهنمود داده شده است، که موضوع این نوشتار است:

در مورد ازدواج که پایه اصلی نهاد خانواده است، از جمله در وندیداد تأکید شده: «هر فرد زرتشتی موظف است که چون به سن بلوغ (پانزده سالگی) رسید برای خود همسر گزیند.» (وندیداد، فرگرد 3)

«به درستی به تو بگویم، ای اِسپنتمان زرتشت، من (اهورامزدا) برتری دهم، مرد زن برگزیده را به آن کسی که زن نگرفته برتری دهم، مرد خانمان‌دار را به آن کسی که بی‌خانمان است. برتری دهم کسی را که فرزند دارد به آن کسی که بی‌فرزند است...» (وندیداد، فرگرد چهارم، فقره 47)

مراسم توافق و ازدواج زن و شوهر را در آیین زرتشتی، «گواه گیران» گویند، و در این ازدواج، مهریه (صداق) جایی ندارد و اگر قرارداد و سندی در مراسم گواه‌گیران نوشته شود، اعتبار عاطفی و اجتماعی دارد. در آیین زرتشتی ـ مانند آیین مسیحی ـ طلاق جایی ندارد و جدا شدن زن و شوهر (یا «رهایی») از یکدیگر در اثر خیانت اخلاقی و اجتماعی یکی از آن‌ها، به وسیله‌ی دادگاه تعیین می‌شود.

در زبان اوستایی، به شوهر نمانو پائیتی (nmanu Paiti) و به زن نُمانو پاتنی (nmanu Patni) گفته می‌شود. و در این اصطلاح اوستایی «نمانو» به معنای خانه و خانمان است و «پائیتی» به معنای مذکر و «پاتنی» به معنای مؤنث و رئیس خانه است.

زنان در آیین زرتشتی در تمام مراحل زندگی، وکالت، تیراندازی و همه فن‌ها مشارکت داشتند. حتی در نگهبانی آتش مقدس، البته وقتی که «دشتان» (عادت ماهانه) آن‌ها رفع می‌شد.» (از ماتیکان هزاردستان)

فرزند داشتن ـ به ویژه پسر ـ اصل بقای خانواده بود. به این سبب که اگر زن نازا بود به تشخیص پزشک و با موافقت زن اول مرد، می‌توانست زن بگیرد (البته این ازدواج «چند همسری» نیست) اگر مردی بالغ، بی‌فرزند پسر از این جهان بگذرد، روانش از «پل چینود» (پل صراط) نتواند عبور کرد تا هنگامی که برای او فرزندخوانده تعیین نکنند و سرپرستی بازماندگان و دارایی‌اش را به او نسپارند، روان او آزاد نمی‌شود.

در چند مورد، در اوستا، آیه‌هایی است که در آن‌ها نمازگزار از درگاه یزدان و فرشتگان خواستار پسر است که بتواند خود و خانواده و شهر و کشور را از دشمنان حفظ کند. در پیوند خویشاوندی، اهمیت دادن به فرزند پسر، از ویژگی‌های جامعه کهن بود (که هنوز اعتبار خود را در جامعه‌های سنتی از دست نداده است). در آیین زرتشتی کسانی که پسر نداشتند، یا دارای فرزند نبودند، بنابر سنت جامعه، این نگرانی را، با قبول «فرزندخوانده»ای از خویشاوندان نزدیک، رفع می‌کردند. به این معنا که از پنج نوع زنی که در ازدواج‌ها تقسیم‌بندی می‌کردند[49]، دو نوع آن (ایوک زن و سترزن) در جهت افزودن پسر به گستره‌ی خانواده بود.

سترزن، اگر پسر جوانی پیش از ازدواج می‌مرد، پدر و مادرش پسری از خویشاوندان را، راضی می‌کردند، که به عنوان فرزند آن‌ها ازدواج کند، و پسر اول این ازدواج را به نام پسر در گذشته ایشان نام‌گذاری کند تا وارث آن‌ها گردد.

ایوک زن، در لغت به معنای یگانه دختر خانواده است که پس از ازدواج بایستی نخستین فرزند پسر را به نام و خواست پدر نام‌گذاری کند و پدر حقیقی کودک نیز، بنابر آیین جامعه این امر را می‌پذیرفت.

خانواده به روایت ارداویراف‌نامه: کتاب اردیراف‌نامه (که به روایتی در زمان اردشیر بابکان نوشته شده است) و دارای 101 فرگرد است، 16 فرگرد آن درباره‌ی رفتار خانواده‌ها، رفتار زن و شوهر با یکدیگر، رفتار با پدر و مادر، رفتار با فرزندان و هشدار و یادآوری کیفر سنگین برای کسانی که از این رهنمودها تخطی نمایند، می‌باشد.

استوره‌ی ارداویراف‌نامه به این شرح است که: «... پس از آن که اسکندر رومی، بدبخت بی‌دین و بدکردار به ایران آمد، و دستوران و داوران و دانایان را بکشت، تباهی، آشوب، بدگمانی و بیدادگری در مردمان ایران شهر پدید آمد. پس مغان و دستوران انجمن آراستند و اردیراف را به قرعه تعیین کردند که به راهنمایی دو فرشته (سروش فرشته‌ی رسیدگی به حساب روز واپسین و آذر فرشته‌ی تقرب به اور مفرد) به مدت هفتاد روز از بهشت و دوزخ و بزرخ (همیستکان) و پل چینواد (پلی که روان گذشتگان باید از آن بگذرد) دیدن کرد. و پاداش کارهای نیک و کیفر بدی را با دقت به خاطر سپرد. هفتمین روز با پیامی از اورمزد برای جهانیان به زمین بازگشت و...»[50]

اردایراف خواننده یا شنونده را با خود به بهشت و دوزخ می‌برد و جایگاه روان‌های نیکان و بدان را نشان می‌دهد. خانواده به عنوان هسته‌ی بنیادین جامعه مورد توجه ارداویراف نامه است:‌ رعایت احترام پدر و مادر، تیمار و پرورش فرزندان، سازگاری و احترام با همسر، پاک‌دامنی و عفت که آرامش و بقای خانواده را تضمین می‌کند. حرمت و حراست اعضای خانواده، ازدواج با خویشاوندان و... گوشزد شده است. که به برخی فرگردها اشاره می‌شود:

ـ برای کسانی که پدر و مادر را رنج داده‌اند و به گیتی از آن پوزش و بخشش نخواستند. پادافره (کیفر) سخت است. (فرگرد 65)

ـ کیفر سنگین برای مادرانی که کودک خود را گرسنه نگه داشته و در برابر دریافت پول کودک دیگری را شمع دادند. (فرگرد 4، 59 و 87)

ـ کیفر سنگین برای کسی که سقط جنین کرده است (و کودک خویش مردار و تباه کرد و بیفکند) (فرگرد 45) و...

ب ـ خانواده در میان مسیحیان و یهودیان:

علاقه و آمیزش جنسی در میان مسیحیان پلید شمرده شده و این به خاطر تفسیری بوده که از بدو تشکیل کلیسا از طرف کلیسا برای مجرد زیستن حضرت عیسی مسیح، صورت گرفت، گفته شد علت اینکه مسیح تا آخر مجرد زیست پلیدی ذاتی این عمل است. به همین جهت روحانیون و مقدسین مسیحی شرط وصول به مقامات روحانی را آلوده نشدن به زن در تمام عمر دانستند و پاپ از میان این چنین افرادی انتخاب می‌شود.

به عقیده ارباب کلیسا، تقوا ایجاب می‌کند که انسان از ازدواج خودداری کند. راسل می‌گوید: «در رسالات قدیسین به دو یا سه توصیف زیبا از ازدواج برمی‌خوریم، ولی در سایر موارد، پدران کلیسا از ازدواج به زشت‌ترین صورت یاد کرده‌اند. هدف ریاضت این بوده که مردان را متقی سازد. بنابراین، ازدواج که عمل پستی شمرده می‌شد بایستی منهدم شود.

کلیسا ازدواج را به نیت تولید نسل جائز می‌شمارد. اما این ضرورت، پلیدی ذاتی این کار را از نظر کلیسا از میان نمی‌برد، علت دیگر جواز ازدواج، دفع افسد به فاسد است یعنی با این وسیله از آمیزش‌های بی قید و بند مردان و زنان جلوگیری می‌شود.

دین مسیح و بالاخص سنت پل نظریه جدیدی در ازدواج عرضه داشتند. در نظریات آن‌ها ازدواج نه به خاطر تولید مثل بلکه به منظور جلوگیری از گناهانی نظیر زنا و فسق و فجور بود. سنت پل حتی برای یک بار هم پیشنهاد نکرده که ازدواج دارای جنبه‌های مثبتی نیز می‌باشد و نیز بازگو نکرده که محبت و عشقی که بین زن و شوهر وجود دارد، ممکن است امر دلپذیری باشد و حتی او کمترین توجهی را نسبت به خانواده مبذول نداشته است. نظر دین مسیح آن است که هر گونه مقاربت جنسی (حتی در قلمرو زناشویی) ناپسند و غیر اخلاقی می‌باشد.

نظریات سنت پل به وسیله کلیسای دوران اولیه مسیحیت تأیید و تأکید می‌شود و کلیساها عقاید وی را بزرگ جلوه می‌دادند تا حدی که تجرد امری مقدس می‌نمود و مردان عزلت می‌گزیدند تا با شیطان مبارزه کنند ولی در همان زمان افکار آنان از تصورات شهوترانی آکنده می‌شد.

کلیسای کاتولیک، به هر حال تا آن حد که سنت پل و زاهدان شهر تب، به طور غیر بیولوژیکی درباره زناشویی و روابط دو جنس مخالف می‌اندیشند فکر نمی‌کند. از افکار سنت پل استنباط می‌شود که وی صرفاً به زناشویی بدیده منع قانونی از امور شهوانی می‌نگرد و کسی نمی‌تواند از سخنان وی حتی اشاره‌ای درباره کنترل موالید و ادامه نسل دریابد بلکه برعکس از گفتار وی می‌توان دریافت که وی پرهیز کردن از مقاربت با زن را در دوره‌های حاملگی و زایمان خطرناک می‌دانسته است و مخالف این پرهیز بوده است. در حالی که کلیسای کاتولیک در این مورد نظر دیگری دارد. زناشویی در دکترین ارتدکس مسیحیت دارای دو هدف است. یکی از آن هدف‌ها همان است که سنت پل تعیین کرده است و هدف دیگر تولید کودک است، در نتیجه همین هدف‌ها اخلاق جنسی در مذهب ارتدکس حتی مشکل‌تر از آن مقرراتی بود که سنت پل تعیین کرده بود. چه کلیسای ارتدکس، فقط روابط جنسی مرد و زن را در محدوده زناشویی قانونی می‌دانست، بر طبق عقاید کلیسای ارتدکس میل بر حلال‌زاده بودن فرزندان و اولاد و اعقاب تنها انگیزه‌ایست که روابط جنسی را سر و سامان می‌بخشد.[51]

شریعت یهود اختیار طلاق را به مرد داده و اگر شخصی با دختر باکره زنا نماید باید زانی مقدار معینی پول نقره به پدر دختر بدهد و آن دختر را زوجیت اختیار نماید و دیگر حق ندارد تا مدت عمر او را طلاق گوید.[52]

در سفر جامعه تورات آمده: من و دلم بسیار گشتیم تا بدانم از سر حکمت و عقل جرثومه شر یعنی جهالت و حماقت و جنون چیست و کجاست؟ دیدم از مرگ بدتر و تلخ‌تر زن است که خودش دام و قلبش طناب دار است و دست‌هایش قید و زنجیر است تا آنجا که می‌گوید من در میان هزار نفر مرد یک انسان پیدا می‌کنم، اما میان هزار نفر زن یک انسان پیدا نمی‌کنم.[53]

در تلمود که دومین کتاب یهودیان بعد از تورات است، دعایی وجود دارد که جایگاه زن در خانواده و در نگاه آیین یهود را تبیین می‌کند: «انسان موظف است که هر روز این سه دعای برکت را بخواند: متبارک است خدایی که مرا یهودی خلق کرد، که مرا زن نیافرید و که مرا یک بی‌سواد و بی‌معرفت به وجود نیاورد.» در نگاه تلمود، نقش زن در خانواده و اجتماع بشری، در اشتغال به امور خانه‌داری منحصر است و تنها راه کمال زن، تشویق شوهر و فرزندان به فراگیری تورات است: «زنان به چه وسیله کسب شایستگی و امتیاز می‌کنند؟ به وسیله فرزندانشان به کنیسه برای فرا گرفتن تورات، با وسیله‌ی وادار کردن شوهرانشان به آموختن قوانین الهی در محضر دانشمندان.»[54]

ج ـ خانواده در اسلام

نگرش اسلام به خانواده برعکس مکاتب و دیدگاه‌های غیراسلامی، که نگاهی تک بعدی است، بسیار عمیق و همه‌جانبه است و تمام ابعاد آن از آغاز تا انتها، در همه مراحل مورد توجه بوده و در هر مورد دستورات لازم ارائه گردیده است. نحله‌های غیر دینی، خانواده را از زاویه‌ی خاصی مورد توجه قرار می‌دهند، به ویژه دانش‌های علمی امروز دانشگاه‌ها براساس نیاز خود به تجزیه و تحلیل خانواده می‌پردازد و به دیگر ابعاد آن توجه چندانی ندارند. غافل از اینکه خانواده به عنوان یکی از بنیادی‌ترین نهادهای اجتماعی، در تمامی عرصه‌های زندگی بشر حضور دارد و باید به جوانب گوناگون آن پرداخت. به نظر می‌رسد این مسئله نقدی است بر همه دانش‌های علمی که از آن‌ها نام برده شد.

اما اسلام نگاهی همه جانبه به نهاد خانواده دارد و آن را از زاویه‌های گوناگون مورد توجه قرار داده است. وقتی به متون اسلامی به خصوص آیات و روایات مراجعه می‌کنیم، در همه‌ی زمینه‌ها به دستوراتی برمی‌خورید که از همه جهات به تحکیم نهاد خانواده پرداخته است. قرآن کریم و احادیث اسلامی در مسائل اخلاقی، اجتماعی، تربیتی، روان‌شناختی و اقتصادی خانواده فراوان سخن گفته‌اند. اگر این مضامین به صورت دقیق و تخصصی استخراج و با یافته‌های علوم جدید منطبق گردند، تحول عظیمی در دانش خانواده به وجود خواهد آمد. آن قدر که اسلام به تحکیم بنیان خانواده اهمیت داده و در دستورات خود گام به گام آن را دنبال نموده است، مکتب‌های دیگر به استقرار خانواده بها نداده‌اند. اسلام پیش از همه، می‌خواهد یک فضای عاطفی و محبت‌آمیز در محیط خانواده پدید آید و روابط بین اعضای آن بیش از پیش پایدار گردد.[55] خانواده‌ای از نظر اسلام خوشبخت است که دوستی، صداقت و وفاداری بر فضای آن حاکم باشد، زیرا با اختلاف، بدبینی، خودمحوری، شیرازه خانواده از هم می‌پاشد. خدای متعال ایجاد محبت و همدلی بین زن و شوهر را از نشانه‌های خود دانسته، می‌فرماید: «و من آیاته أن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة[56] ـ

ترجمه: یکی از نشانه‌های خداوند این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان بیارامید و میان شما و همسرانتان موده و رحمه برقرار ساخت.»

براساس بینش اسلامی، پیوند میان زن و مرد فراتر از یک غریزه بوده، منشأ فطری و الهی دارد که از سرشت آدمی ناشی می‌شود. دستگاه عظیم خلقت چنان زوجین را به هم علاقه‌مند ساخته است که حاضرند برای رفاه حال دیگری، رنج و زحمت را به جان خود بخرند تا همسر در آسایش زندگی کند. آفریدگار بشر کاری کرده است که خودخواهی و تکروی در محیط خانواده به خدمت و همکاری تبدیل شود.[57]

نگاهی به آموزش‌های اسلامی نشان می‌دهد که مسأله «خانواده» با تمام مراحل و واقعیت‌های مربوط به آن، به صورت جدی و گسترده مورد توجه اسلام بوده است و اصولاً یکی از مسائلی که در سرلوحه‌ی تعالیم دینی ما قرار دارد، همین مسأله است. برخلاف برخی نظریه‌ها که تجرد را توصیه کرده و ازدواج را زشت شمرده‌اند، اسلام ازدواج را مقدس شمرده و از تجرد نهی می‌کند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هیچ بنیانی در اسلام گذارده نشده که نزد خدا محبوب‌تر در ازدواج باشد.» و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که: «ازدواج سنت من است و هر که از سنت من روی بگرداند، از من نیست.»[58]

خانواده اجتماعی کوچکی است که ابتدا با یک مرد و زن تشکیل می‌شود، دو نفری که بناست در تکامل معنوی و رشد مادی یکدیگر مشارکت کنند و بالاتر از آن که هر یک کمبود دیگری را در اوج محبت و مودت جبران نمایند و چنانچه چیزی آنان را تهدید کرد و آرمان‌های فکری و اعتقادیشان را به خطر انداخت، هر دو به دفاع برخیزند و جهت حیات و زندگی همیشگی خویش با آن مبارزه کنند و برای بقای خویش برنامه‌ریزی نمایند و نسل خود را دوام بخشند.

قرآن کریم این اصل اساسی را با واژگانی زیبا چنین بیان می‌کنا: «و من آیاته من خلق لکم من انفسکم ازوجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون ـ از نشانه‌های خداست که آفرید برای شما همسرانی از جنس خودتان تا بدیشان آرام گیرید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد. هر آینه در این کار برای مردمی که بیندیشند نشانه‌ها و عبرت‌هاست.»

* کارکرد و جایگاه خانه در قرآن:

واژه «بیت» به معنای خانه، 71 بار با مشتقات آن در صیغه‌های «بیت» و جمع آن «بیوت» در قرآن کریم آمده است. این کلمات در 12 مورد به مصداق بیت الله، یعنی کعبه (خانه خدا)، 2 مورد برای بیت عتیق، 2 مورد بیت معمور و باقی به معنای «خانه»، همان محیط مخصوص زندگی خانواده آمده است.

با نظر به آیات الهی و پرداختن آیات متعددی در قرآن به کلمه بیت، چنین به دست می‌آید که این مکان مسقف محدود که محل اجتماع و زیست جمعی بشر و اولین محیط رشد و پرورش وی است، مورد عنایت حق بوده و برحسب کارایی و جایگاهش در حیات انسانی، از اهمیت بسزایی برخوردار است که در اینجا به بعضی از این موارد اشاره می‌شود:

1 ـ محل تسکین:

اولین کارکرد خانه، تأمین آرامش جسم و تسکین جان اعضای آن است که البته مرهون امنیت همه جانبه‌ی این محیط برای اعضاست. فضای محدود و امن خانه، حریمی (محل محرم) برای ابراز احساسات، بیان اسرار، ارضای غرایز و تأمین نیازهای جسمی روحی انسان است. این سکونت و امنیت را خداوند به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید: «والله جعل لکم من بیوتکم سکنا[59] ـ خداوند از خانه‌های شما محل سکونت و آرامش برایتان قرار داد.»

واژه «سکن» به معنای هر چیزی است که انسان به وسیله آن تسکین یابد. انسان علاوه بر نیاز به سکونت در خانه، به محلی برای تسکین آلام روحی، رها شدن از برخی قیودات اجتماعی، استراحت به نحوه دلخواه، خلوت کردن و راز و نیاز با خدا و محرمان نیاز دارد. اگر خانه تأمین‌کننده این نیازها نباشد، مسکن نخواهد بود.


جهت دریافت فایل جایگاه خانواده در اسلام لطفا آن را خریداری نمایید


چگونه می توانم دانش آموزان آموزشگاه x در مقطع ابتدائی را به خواندن نماز علاقه مند نمایم ؟

مقدمه ((قال الله تبارک و تعالی (( و امراهلک و باصلاۀ و اصبر علیه )) و تو اهلت را به برپایی نماز بخوان و در این امر پایداری و صبوری پیشه کن (قرآن کریم ـ طه ) عبادت رمز کمال آدمی است و خداوند متعال شایسته عبادت است ره یافتگان به سوی حق جز از ساییدن پیشانی بر خاک در آستانه معبود به تعالی نرسیدند و برترین آنها در عالم محمد رسول الله(ص) بود ک
دسته بندی معارف اسلامی
بازدید ها 1
فرمت فایل doc
حجم فایل 103 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 91
چگونه می توانم دانش آموزان آموزشگاه x در مقطع ابتدائی را به خواندن نماز علاقه مند نمایم ؟

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

چگونه می توانم دانش آموزان آموزشگاه x در مقطع ابتدائی را به خواندن نماز علاقه مند نمایم ؟

مقدمه

((قال الله تبارک و تعالی : (( و امراهلک و باصلاۀ و اصبر علیه )).

و تو اهلت را به برپایی نماز بخوان و در این امر پایداری و صبوری پیشه کن. (قرآن کریم ـ طه ).

عبادت رمز کمال آدمی است و خداوند متعال شایسته عبادت است. ره یافتگان به سوی حق جز از ساییدن پیشانی بر خاک در آستانه معبود به تعالی نرسیدند و برترین آنها در عالم محمد رسول الله(ص) بود که خدایش او را به حق بنده و رسول خویش نامید و به یمن بندگی او مقام رسالت را به وی اعطا نمود و او را امین وحی خود دانست اهمیت عبادت تا بدانجاست که حتی برترین بنده خدا نیز ملزم به انجام آن است او چنان به عبادت می پردازد و نماز می خواند که به معراج می رود و رمز آن را گوشزد می کند.

نماز معراج انسان با ایمان است. عالم تسبیح گوی خداوند متعال می باشد و سزاوار نیست که ما چنان نباشیم.

((نماز یاد یار ، سرود سبز دیدار است که جان آدمی را آرامش می بخشد و او را همدوش عرشیان می کند. این هدیه ناب آسمانی، زمزمه دلنشین پرستش است که در هنگامه وصال، شیفتگان حضرت دوست را به زیارت فرا می خواند و روح عطشناکشان را از شهد سیراب می سازد پرواز دل در فضای قرب حق، جز با نماز و راز و نیاز ممکن نیست . آنان که حلاوت نیایش و بندگی را چشیده اند معراج خود را در رکوع و سجود و قیام و قعود جستجو می کنند. راز خرمی دل ابرار و صفای جان احرار، در این فرضیه قدسی نهفته است.

اگر نمازگزار، با طراوت و طهارت جسم و جان، این دعوت زلال حق را اجابت کند و از سرسوز در محضر ربوبی حضور یابد، طعم نور را می چشد، رنگ جاودانگی می گیرد، از سر تا پا متبرک می شود و از خاک به افلاک می رسد)) (دیلمی ، 1381 )

و اینک در دنیایی که بر اساس سیاستهای استعمار جهانی عمر و استعداد بسیاری از جوانان و نوجوانان در میادین ورزشی و هنری قتل عام می شود و قهرمانان قلابی و بدنی بر جایگاه سرداران سرافراز صحنه های ایمان و دانش و کار و هنر تکیه می زنند و به جای هدایت و حمایت از نسل جوان درصحنه های فکر و فرهنگ و سازندگی، همه امکانات اقتصادی و تبلیغاتی در جهت سرگرم کردن و خراب کردن و به اصطلاح پر کردن اوقات فراغت جوانان مصرف می شود، بر ماست که روح تقویت دین و پرستش خدای متعال را در جوانان و نوجوانان این سرزمین زنده نگه داریم اقامه نماز جماعت در مدارس و مساجد و اردوگاهها و دیگر مجامع ، یکی از پرثمرترین و کار آمدترین حرکتهای فرهنگی و آموزشی است. که همکاران متدین و دلسوز بذر ایمان را در دل نونهالان و نوجوانان میهن اسلامی کاشته و زمینه بروز، ارزشهای دینی و اسلامی را در نسل آینده ساز فراهم نموده است.


توصیف وضعیت موجود و بیان مساله

از آنجایی که هدف آموزش وپرورش رشد ابعاد گوناگون شخصیت کودکان و نوجوانان بخصوص پرورش دینی ومذهبی دانش آموزان می باشد پژوهندگان در این پژوهش در نظر دارند با استفاده از راهکارهای مناسب اقدامی موثر انجام دهند.

یکی از مسائل مهم و قابل تأمل در جامعه اسلامی پرورش روحی و معنوی دانش آموزان می باشد و هر گونه سهل انگاری در این زمینه اثرات سوئی خواهد داشت پس اطلاع از مسائل فرهنگی دانش آموزان جهت رفع هر گونه اختلافی در سنین حساس رشد از اهمیت ویژه ای برخوردار است زیرا در صورت عدم پیشگیری و اصلاح ناهنجاریها ، اختلافات ثانویه ای در رفتارهای دیگر بوجود می آید.

اینجانبان مهین بدرانلوئی و زبیده یزدانی دانشجویان کارشناسی ابتدائی دانشگاه تربیت معلم امام محمد باقر (ع) بجنورد که دارای ( 20-16) سال سابقه تدریس در آموزش ابتدائی می باشیم و اکنون مأمور به تحصیل هستیم ، با راهنمائی استاد محترم جناب آقای غلامی و با کمک وهمکاری معاون پرورشی آموزشگاه و مدیریت ومعاون محترم ؛ اقدام به پژوهش در رابطه با موضوع مهم (( چگونگی ایجاد انگیزه نسبت به نمار در بین دانش آموزان )) نموده و وضعیت آموزشگاه را چنین توصیف می نمائیم .

نوشته حاضر موقعیت دبستان x واقع در مرکز شهرستان بجنورد ، که از مدارس سطح بالای دولتی است را نشان می دهد .

این آموزشگاه دخترانه است و در دو نوبت 1 و2 اداره می شود.گزینه مورد پژوهشمان در نوبت 2 می باشد . تعداد کل دانش آموزان 316 نفر و بیشتر از خانواده های شاغل و باسواد واز نظر اقتصادی تقریباً مطلوب می باشند .همچنین از نظر فرهنگی ، دارای فرهنگهای متفاوت و از نظر اعتقادی ، مسلمان واکثراً شیعه وتعداد انگشت شماری اهل سنت هستند.

پایه

اول

دوم

سوم

چهارم

پنجم

تعداد

61

60

60

65

70

دانش آموزانی که به سن تکلیف رسیده وانجام نماز واعمال دینی بر آنها واجب گردیده 195 نفر هستند .جامعه مورد پژوهشمان پایه های چهارم وپنجم است که 135 نفر
می باشند. فضای نمازخانه در ابعاد تقریباً 6 ×15 و از امکانات نسبتاً خوبی برخوردار است .

با استقبال خوبی که دانش آموزان در زنگ نماز دارند فضای نمازخانه برای این دانش آموزان کافی نیست درنتیجه ناچاراً تعدادی از آنها درسالن مدرسه موکت پهن کرده ونماز می خوانند دیوار نمازخانه نقاشی شده ونوشته هایی درباره نماز مشاهده
می گردد.با صدای اذان که از بلندگو پخش می شود ساعت 11:45 دقیقه ، همکاران ودانش آموزان در محل نمازخانه حضور می یابند ،ابتدا توسط امام جماعت مطالبی در خصوص نماز و احکام شرعی جهت آمادگی روحی وروانی دانش آموزان بیان می گردد، سپس رأس ساعت 12 نماز اقامه می شود .

در این باره قبلاً هماهنگی های لازم با مدیر ومعاون محترم انجام گردیده است .

اما مسئله اصلی که با آن مواجه شده ام حضور بعضی مکلفین با عدم شور و اشتیاق در نماز می باشد . از عکس العمل دانش آموزان واظهارات والدین احساس می کنم که انجام نماز به عنوان یک تکلیف شرعی در بین دانش آموزان کمرنگ گردیده و حضور برخی از دانش آموزان در نماز جماعت با تذکرهای مکرر و تقریباً بالاجبار و بخاطر نمره انضباط وشرکت در اردو و غیره می باشد . و تردید دارم که :آیا این دانش آموزان که در نماز جماعت شرکت می کنند در منزل نیز به انجام این فریضه الهی اهمیت
می دهند یا خیر ؟

وچگونه می توانم دانش آموزان را به خواندن نماز علاقمند نمایم.

اهمیت و ضرورت :

قال علی (ع)‌ :« ‌العلم من الصغر کالنقش فی الحجر ))‌

یادگیری و آموزش در خردسالی بسان کندن نقش روی سنگ ، پایدار است.

کودکی، ‌آغاز حرکت و تلاش برای زیستن است مرحله ای که باید آن را به خودی خود، به رسمیت شناخت زیرا کودک؛ ‌انسانی است مستقل با احساسات و خصوصیات خوب انسانی .

با این همه ، کودکی ، مقدمه نوجوانی ، جوانی و بزرگسالی است و اساس زندگی بزرگسالی به کیفیت این دوره بستگی دارد . این کیفیت نیز به چگونگی تعلیم و تربیت در این دوران وابستگی کامل دارد . در این دوره است که شخصیت ،‌منش و رفتار کودک (به ویژه رفتارهای اجتماعی)‌و رشد جسمانی،‌عقلانی و فرهنگی وی بر اثر ارتباط او با سایرین شکل می گیرد. بی دلیل نیست که پیشوایان دینی بیش از هر چیز ؛‌به دوره کودکی توجه داشته و راهنماییهای لازم را در این باره ارائه کرده اند.

نظر دانشمندان درباره نماز و ایمان به خدا :

اعتقاد به خدا عامل حل بسیاری از تصادفها و درگیریهای فکری، کشمکشهای درونی و عاملی برای دستیابی به آرامش است.

« دکتر الکسیس کارل»‌بر اهمیت نمازودعا تأکید کرده و بیان داشته است که دعا و نماز قوی ترین نیرویی است که چون قوه جاذبه ، وجود حقیقی و خارجی دارد ایمان ستونی است که آدمی را در طوفان زندگی و در موارد تزلزل درونی تکیه گاه است و ایمان به خداوند و مذهب همانند تکیه گاه است که آدمی را از افتادن و مغلوب شدن نگاه می دارد.

«‌الیزابت گویچ »‌اگر خدا را از بین ببری مساله خود را حل نکرده ای بلکه خود را تنها گذاشته ای آن هم در یک تنهایی منحرف و ترسناک .

« ویلیام جیمز» فیلسوف و روان شناس نامی دانشگاه هاروارد می گوید: موثرترین داروی شفا بخش نگرانی ها، همانا ایمان و اعتقاد مذهبی است ایمان یکی از قوایی است که بشر به مدد آن زندگی می کند و فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است.

«مهاتما گاندی »‌ در این باره می گوید: اگر دعا و نماز نبود من مدتها قبل دیوانه و مجنون شده بودم .

فعلاً جدیدترین علم یعنی روان پزشکی همان چیزهایی را تعلیم می دهد که پیامبران تعلیم می دادند چرا؟ به علت اینکه پزشکان روانشناس دریافته اند که دعا و نماز و داشتن یک ایمان محکم به دین نگرانی،‌تشویش ،‌هیجان و ترس را برطرف می سازد یکی از راههایی که بشر می تواند به کمک آن از ابتلا به بیماری های روانی جلوگیری کند نیایش و نماز به بارگاه الهی است تربیت دینی کودک،‌توجه دادن او به نماز و عبادت و ایجاد رابطه معنوی بین او و خدا نه تنها احساسات مذهبی او را امتناع می کند بلکه تمایلات طبیعی و هواهای نفسانی او را هم مهار می کند. رفتار او را تحت کنترل در می آورد و از همه مهمتر اینکه احساس رنج درونی و فشارهای عاطفی و احساس گناه را از بین می برد.

« موریس دبس»‌در این دوره،‌فکر هیأت جدیدی به خود می گیرد فکر مرکب از مناسبات، جانشین فکر در هم آمیخته دوره پیشین می گردد وکودک به مدد آن از جهان خارجی تعبیری می کندکه به علم ما درباره جهان بسیار نزدیک تر است.

« پستالوزی 1827 ، مربی بزرگ تعلیم و تربیت سویسی»‌آموزش دین باید به تدریج باشد طبیعت، شایستگی های برتر آدمی را همانند گوهری که در صدف پنهان است ،‌در او پنهان کرده است اگر صدف را پیش از وقت بشکنید گوهری ناقص خواهید یافت .

« غزالی در کتاب میزان العمل » یکی از وظایف معلم این است که به قدر فهم فراگیر سخن گوید و یکباره در تربیت نخست،آنان را ازامورآشکار به موارد دقیق واز ظاهر وعلنی به پنهان و خفی منتقل نکند.

« شهید مطهری » پیامبر (ص)‌آنگاه که معاذین جبل را برای تبلیغ دین به یمن فرستاد به او چنین فرمود:‌

« یا معاذ بشرولا تنفر و یسرو لا تعسر » می روی برای تبلیغ اسلام،‌اساس کارت تبشیر مژده و ترغیب باشد. کاری بکن که مردم مزایای اسلام را درک بکنند و از روی میل و رغبت به اسلام گرایش پیدا کنند.

فلسفه نماز :

گر چه نماز چیزی نیست که فلسفه اش بر کسی مخفی باشد، ولی در متون آیات و روایات اسلامی ما را به نکات بیشتری در این زمینه رهنمون می گردد:

1ـ نماز، انگیزه یاد خدا :

1ـ روح ، اساس ، هدف ، پایه ، مقدمه ، نتیجه و بالاخره فلسفه نماز همان یاد خدا است همان «ذکر الله» است البته ذکری که مقدمه فکر و فکری که انگیزه عمل بوده باشد چنانچه در حدیثی از امام صادق (ع)‌ آمده است که در تفسیر جمله
« تذکرالله اکبر»‌فرمود:‌ «‌ذکر الله عند ما اهل و حرم»‌یاد خدا کردن به هنگام انجام به حلال و حرام (یعنی به یاد خدا بیفتد ‌به سراغ حلال برود و از حرام چشم بپوشد).

2ـ نماز، وسیله پاکی از آلودگی :

نماز وسیله شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است چرا که خواه و ناخواه نماز انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می کند لذا در حدیثی می خوانیم :
‌پیامبر (ص)‌از یاران خود سوال کرد «‌لو کان علی باب دارالحدکم نخر اغتسل فی کل یوم منه خمس مرات اکان یبقی فی جسمه من الدرن شی ملت لا، قال : فان مثل الصلاه کمثل النهر الجاری کلما صلی کفرت ما بینهما من الذنوب :‌ اگر بر در خانه یکی از شما نهری از آب صاف و پاکیزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد. آیا چیزی از آلودگی و کثافت در بدن او می ماند».

در پاسخ عرض کردند:‌نه ، فرمود«‌نماز درست همانند این آب جاری است . هر زمان که انسان نمازی می خواند گناهانی که در میان دو ‌نماز انجام داده است از میان می رود».

و به این ترتیب جراحاتی که بر روح و جان انسان از گناه می نشیند با مرهم نماز التیام می یابد و زنگارهایی که بر قلب می نشیند زدوده می شود.

3ـ‌نماز،‌نیرومندترین سد در برابر گناهان :

نماز سدی در برابر گناهان آینده است، چرا که روح ایمان را در انسان تقویت می کند و نهال تقوا را در دل پرورش می دهد . و می دانیم«‌ایمان »‌و « تقوی »‌نیرومندترین سد در برابر گناهان است. این همان چیزی است که به عنوان نهی از فحشا ‌و منکر بیان شده است.و همان است که در احادیث متعددی می خوانیم :‌افراد گناهکاری بودند که شرح حال آنها را برای پیشوایان اسلام بیان کردند فرمودند: غم مخورید،‌ نماز آنها را اصلاح می کند و کرد.

4ـ نماز،‌ عامل بیدار باش انسان :

نماز غفلت زدا است. بزرگترین مصیبت برای رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کنند و غرق در زندگی مادی و لذائذ زودگذر گردند. اما نماز به حکم این که در فواصل مختلف و در هر شبانه روز پنج بار انجام می شود مرتباً به انسان اخطار می کند، هشدار می دهد. هدف آفرینش او را خاطر نشان می سازد ،‌موقعیت او را در جهان به او گوشزد می کند و این نعمت بزرگی است که انسان وسیله ای در اختیار داشته باشد که در هر شبانه روز چند مرتبه قویاً ‌به او بیدار باش گوید.

5ـ نماز،‌ پاک سازی انسان از شرک :

نماز خود بینی و کبر را در هم می شکند چرا که انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت دوبار پیشانی برخاک در برابر خدا می گذارد ،‌خود را ذره ی کوچکی در برابر عظمت او می بیند بلکه صفری در برابر بی نهایت.پرده های غرور و خود خواهی را کنار می زند، تکبر و برتری جوئی را در هم می کوبد.

به همین دلیل علی ـ علیه السلام ـ در آن حدیث معروفی که فلسفه های عبادات اسلامی در آن منعکس شده است بعد از ایمان ،‌نخستین عبادت راکه نماز است با همین هدف تبیین می کند می فرماید:

«‌فرض الله الایمان تطهیراً من الشرک و الصلوه تنزیهاً عن الکبر ... » خداوند ایمان را برای پاکسازی انسانها از شرک واجب کرده است و نماز را برای پاکسازی از کبر.

6ـ‌نماز ،‌پرورش فضائل اخلاقی :

نماز وسیله پرورش فضائل اخلاق و تکامل معنوی انسان است، چرا که انسان را از جهان محدود ماده و چهار دیوار عالم طبیعت بیرون می برد؛ به ملکوت آسمانها دعوت می کند و با فرشتگان هم صدا و همراز می سازد ، خود را بدون نیاز به هیچ واسطه ای در برابر خدا می بیند و با او به گفتگو بر می خیزد تکرار این عمل در شبانه روز آن هم با تکیه روی صفات خدا، ‌رحمانیت ، رحیمیت و عظمت او مخصوصاً با کمک گرفتن از سوره های مختلف قرآن بعد از حمد که بهترین دعوت کننده به سوی نیکی ها و پاکی ها است اثر قابل ملاحظه ای در پرورش فضائل اخلاقی در وجود انسان دارد.

لذا در حدیثی از امیرمومنان علی (ع)‌می خوانیم که در فلسفه نماز چنین فرمود:

«‌نماز وسیله تقرب هر پرهیزگاری به خدا است» .

7ـ‌تاثیر نماز بر سایر اعمال :‌

نماز به سایر اعمال انسان ارزش و روح می دهد چرا که نماز روح اخلاص را زنده
می کند زیرا نماز مجموعه ای است از نیت خالص ،گفتار پاک و اعمال خالصانه ، تکرار این مجموع در شبانه روز بذر سایر اعمال نیک را در جان انسان می باشد و روح اخلاص را تقویت می کند.

بر همین اساس حضرت علی (ع)‌در وصایای خود بعد از آنکه فرق مبارکش را با شمشیر این ملجم شکافته شد فرمود :

«‌الله الله فی الصوه فانها عمود دینکم : « خدا خدا درباره نماز، ‌چرا که ستون دین شماست».

می دانیم که عمود یک خیمه چنانچه سقوط کند،‌ هر قدر طنابها و سیخ های اطراف محکم باشد اثرندارد. همچنین هنگامی که ارتباط بندگان با خدا از طریق نماز از میان برود اعمال دیگر اثر خود را از دست خواهد داد.

در حدیثی از امام صادق ـ‌ علیه السلام ـ‌ می خوانیم : اول ما یحاسب به العبد الصلوه فان قبلت قبلا سائل عمله و ان ردت رد علیه سائل عمله :‌«‌نخستین چیزی که در قیامت از بندگان حساب می شود نماز است اگر مقبول افتاد سایر اعمالش قبول می شود و اگر مردود شد سایر اعمال نیز مردود می شود ».

شاید دلیل این سخن آن باشد که نماز رمز ارتباط خلق و خالق است . اگر به طور صحیح انجام گردد قصد قربت و اخلاص که وسیله قبولی سایر اعمال است در او زنده می شود وگرنه بقیه اعمال او مشوب و آلوده می گردد و از درجه اعتبار ساقط می شود.

8ـ‌نماز، رعایت حقوق دیگران :‌

نماز قطع نظر از محتوای خودش با توجه به شرایط صحت ، دعوت به پاکسازی زندگی می کند چرا که می دانیم مکان نمازگزار، ‌لباس نمازگزار،‌ فرشی که بر آن نماز
می خواند، آبی که با آن وضو می گیردو غسل می کند. محلی که در آن غسل و وضو انجام می شود باید از هرگونه غصب و تجاوز به حقوق دیگران پاک باشد کسی که آلوده به تجاوز و ظلم ، ‌ربا ، کم فروشی ، رشوه خواری و کسی که آلوده به اموال حرام باشد چگونه می تواند مقدمات نماز را فراهم سازد؟‌ بنابراین تکرار نماز در پنج نوبت در شبانه روز خود دعوتی است به رعایت حقوق دیگران .

9ـ‌نماز عامل ترک گناهان :

نماز علاوه بر شرائط قبول یا به تعبیر دیگر صحت شرایط کمال دارد که رعایت آنها نیز یک عامل موثر دیگر برای ترک بسیاری از گناهان است.

در کتب فقهی و منابع حدیث،‌ امور زیادی به عنوان موانع قبول نماز ذکر شده است از جمله مساله شرب خمر است که در روایات آمده است :‌لا تقبل صلوه شارب الخمر اربعین یوماً الا ان یتوب :‌«‌نماز شرابخوار تا چهل روز مقبول نخواهد شد مگر این که توبه کند ». و در روایات متعددی می خوانیم «‌از جمله کسانی که نماز آنها قبول نخواهد شد پیشوای ستمگر است ». و در بعضی از روایات دیگر تصریح شده است که نماز کسی که زکات نمی پردازد قبول نخواهد شدوهمچنین روایات دیگری که می گوید :‌خوردن غذای حرام یا عجب و خود بینی از موانع قبول نماز است،‌ پیدا است که فراهم کردن این شرایط قبولی تا چه حد سازنده است.

10ـ نماز،‌ عامل پذیرش انضباط :‌

نمازروح انضباط را در انسان تقویت می کند، چرا که دقیقاً باید در اوقات معینی انجام گیرد که تاخیر و تقدیم آن هر دو موجب بطلان نماز است. همچنین آداب و احکام دیگر در مورد نیت ، قیام ، قعود ، رکوع ، سجود و مانند آن که رعایت آنها پذیرش انضباط را در برنامه های زندگی کاملاً آسان می سازد همه اینها فوائدی است که در نماز قطع نظر از مساله جماعت وجود دارد و اگر ویژگی جماعت را بر آن بیفزائیم ـ که روح نماز همان جماعت است ـ‌ برکات بی شمار دیگری دارد .

امام علی بن موسی الرضا (ع) در پاسخ نامه ای که از فلسفه نماز در آن سوال شده بود چنین فرمود :‌علت تشریع نماز این است که توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار است و مبارزه با شرک و بت پرستی و قیام در پیشگاه پروردگار در نهایت خضوع و نهایت تواضع،‌ و اعتراف به گناهان و تقاضای بخشش از معاصی گذشته،‌ و نهادن پیشانی بر زمین همه روز برای تعظیم پروردگار .

و نیز هدف این است که انسان همواره هشیار و متذکر باشد. گرد وغبار فراموشکاری بر دل او ننشیند مست ومغرور نشود خاشع وخاضع باشد .طالب و علاقه مند افزونی در مواهب دین و دنیا گردد.

علاوه بر این مداومت ذکر خداوند در شب و روز که در پرتو نماز حاصل می گردد سبب می شود که انسان مولا ، مدبر و خالق خود را فراموش نکند روح سرکشی و طغیان گری بر او غلبه ننماید.

و همین توجه به خداوند و قیام در برابر او، انسان را از معاصی باز می دارد و از انواع فساد جلوگیری می کند.

11ـ بازداری از حرص و آز و کم طاقتی :

‌خداوند متعال می فرماید:‌ انسان حریص و کم طاقت آفریده شده و هنگامی که بدی به او رسد بی تابی می کند و هنگامی که خوبی به او رسد مانع از دیگران می شود. مگر نمازگزاران ، آنان که نمازها را پیوسته انجام می دهند. انسان دارای غرایز منفی و مبتنی است که اگر غرایز منفی او بر اثر تعلیمات الهی کنترل نگردد به گمراهی کشیده خواهد شد و یکی از آن غرایز منفی خصلت زشت حرص ،آز و خصلت زشت بی تابی در برابر حوادث تلخ است . بنابراین برای تعدیل این دو خصلت و جلوگیری از طغیان آن نیاز به تربیت الهی دارد وبا خداوند قادر و متعال ارتباط برقرار می کند. در پرتو این ارتباط به وثوق و اطمینان نسبت به آن یگانه بی همتا می رسد و نسبت به رزق ، فقط خدا را
می بیند و مال و دارایی خود را از او می داند و با روحیه توکل و تسلیم ، از آز و حرص دور می شود و در مقابل آن چه از خدا به او می رسد خود را بنده خدا می داند و
بی طاقتی نخواهد کرد .

12ـ‌استقامت و بردباری :‌

نماز انسان را با پناهگاهی مطمئن و یاری مهربان آشنا می کند که در مقابله با سختی ها و مشکلات زندگی به او اتکا می کند و در برابر آنها ذلیل و خوار نمی گردد بر همین اساس ،‌خداوند متعال دو مورد در قرآن می فرماید:‌از خصلت صبر و نماز کمک بجویید و این امر در روان شناسی هم به اثبات رسیده است که با آرامش و اطمینان روحی که از گذر ایمان و اعتقاد حاصل می شود. انسان می تواند امواج سهمگین مشکلات را درهم بشکند.

13ـ‌ نظم و انضباط :‌ انجام نماز در اوقات معین و مخصوص ، آداب نماز در مورد نیت، قیام ، رکوع ، سجود و جای گرفتن هر موضوعی در محل خودش ، علاوه بر آثار مفیدی که در روح انسان می گذارد موجب نظم و انضباط در زندگی خواهد شد همان طور که در زندگی بزرگان ما این امر به وضوح مشهود بود و با توجه به این که یکی از عوامل پیشرفت و بسیار مهم در تکامل ،‌نظم و انضباط و مسائل تربیتی در پرتو نظم و انضباط است که به نتیجه می رسد ، جایگاه نماز در تکامل انسان بهتر معلوم می شود.

تعیین هدفهای کلی و ویژه

هدف کلی :

ازآنجایی که روح ظریف و با قداست ، احساسات پاک وبا لطافت و عواطف زلال و با صداقت ، کودک را چون گلی شکفته و با طراوت نموده است که بیشترین تاثیر پذیری را برای پژمرده شدن دارا است .تشبیه کودک ونوجوان به نهال نورس در کلمات معصومین حاکی از این مطلب است که او را می توان به هر جهتی هدایت نمود .بر خلاف درخت تنومندی که کسی قادر به جهت دهی او نیست مگر با بریدن تنه آن درخت .

از آنجایی که مدرسه ومعلمین به عنوان سرچشمه والگوی رفتارها و کردارهای نسل آینده و رسیدن به اهداف بلند مدت جامعه می باشند در جهت انجام فرایض دینی و پرورشی مذهبی دانش آموزان وظیفه خود دانستیم که به (( شناسایی راهکارهایی جهت بهبود وعلاقه مندی به نماز در دانش آموزان )) بپردازیم .

اهداف ویژه :

1 ـ کمک به افزایش روحیه علاقه مندی به نماز در دانش آموزان

2 ـ پرورش احساس مذهبی و دینی در دانش آموزان و ارتباط با خدا از طریق دعا ونماز

3ـ کمک به کاهش یا حذف رفتارهای غیر دینی در دانش آموزان

4 ـ ایجاد روحیه عاطفی با اولیاء و در جهت پرورش احساس مذهبی دانش آموزان

5 ـ واگذاری مسئولیت به دانش آموزان در امور مربوط به نماز ومسائل پرورشی

6ـ تلاش برای الگو گرفتن ازسیره پیامبران و ائمه معصومین (صلوات الله علیهم )

7ـ تلاش برای شناخت بیشتر خود

هدف تربیتی :

پژوهشگران و معلمان با توجه به مطالعه درمورد عوامل موثر در ایجاد علاقه مندی به نماز در دانش آموزان و عوامل بروز بی علاقگی به نماز می توانند با تلاش وکوشش خود و ارائه راهکارهای مطلوب ، دانش آموزان را به خواندن نماز علاقه مند نموده و در پرورش احساس دینی و مذهبی آنها تلاش کرده و رفتارهای غیر دینی را کاهش دهند .

بیان پرسش های اساسی در طرح مطالعاتی :

1 ـ آیا فرمهای تشویقی جهت ثبت نماز توسط اولیاء ، در پرورش احساس مذهبی
دانش آموزان موثر است ؟

2 ـ آیا پایبندی خانواده ها به انجام فرایض دینی در پرورش احساس مذهبی
دانش آموزان موثر است ؟

3ـ آیا استفاده از هنر ، داستان ، نمایش وقصه های قرآنی در پرورش احساس مذهبی دانش آموزان موثر است ؟

4ـ آیا امام جماعت ودعوت از سخنران در پرورش احساس مذهبی دانش آموزان موثر است ؟

5ـ آیا ارتباط اولیاء با مدرسه در خصوص نماز در پرورش احساس مذهبی
دانش آموزان موثر است ؟

6ـ آیا شرکت معلم در نماز جماعت مدرسه در پرورش احساس مذهبی دانش آموزان موثر است ؟

7ـ آیا دوستان وهمسالان در پرورش احساس مذهبی دانش آموزان موثر است ؟

8ـ آیا اطلاع دانش آموزان از آثار وفواید نماز در پرورش احساس مذهبی دانش آموزان موثر است ؟

9ـ آیا رسانه های گروهی وبرنامه های تلویزیون در پرورش احساس مذهبی دانش آموزان موثر است ؟

10 ـ آیامحبت به کودک درحال نمازدرپرورش احساس مذهبی دانش آموزان موثراست؟

11ـ آیا اهدای جوایز و اردو ها وغیره در پرورش احساس مذهبی دانش آموزان موثر است ؟

12 ـ آیا قضا شدن نماز صبح در چگونگی خواندن نماز بچه ها موثر است ؟

13 ـ آیا رفتار و اعمال مربی پرورشی در پرورش احساس مذهبی دانش آموزان موثر است ؟

14 ـ آیا تذکر ویادآوری دیگران در پرورش احساس مذهبی دانش آموزان موثر است مبانی نظری

چگونه آنان را مشتاق کنیم ؟

از آنجا که نماز تجلی انسان بسوی خالق لایزال هستی است . انسان با خواندن نماز و ارتباط با خدا ، نه تنها دچار مشکلات و معضلات زندگی نمی شود بلکه مسیر زندگی را با آرامش و بدون دغدغه خاطر سپری می کند کسانی که از رکوع و سجود در برابر خداوند خود ابا ندارند روح غرور و نخوت در تمامی افکار و اعمالشان منعکس است .

با توجه به این مطلب که گرایش کودکان و نوجوانان به سوی بی نمازی زیاد شده است . ضرورتاً به بیان مطلبی در خصوص جذب و گرایش کودکان و نوجوانان به نماز
می پردازیم.

بی تردید هجوم زرق و برق استکبار و شیاطین ، هواهای نفسانی و مسائل مادی ، دل و فطرت کودکان و نوجوانان کشور را می رباید و از آنان جوانانی بی بند وبار و لاابالی
می سازد چنانچه نماز در فطرت و ذات جوانان جای نگیرد این نابسامانی جلوه حقیقی جوانان را لکه دار می کند.

رسانه ، مهمترین نقش سازنده را در بین سازمانهای دیگر دارد رسانه است که می تواند با برنامه ها ونمایش آثار و برکات نماز ، جوانان رابسوی اهداف تعالی اسلام سوق دهد . کودکان و نوجوانان با الگوگیری و مشاهده ی برنامه های نماز در صدا وسیما و رسانه ها بسوی خواندن نماز گرایش می یابند پایه های تربیت دینی ، رسانه و نحوه رساندن پیام نماز درصدر اسلام ، تاثیر رسانه در گرایش کودکان و نوجوانان به نماز و استفاده از تجارب جذاب روحانیت از مباحثی است که به آنها می پردازیم.

نماز، تعلیم وبه خاک افتادن بنده در مقابل عظمت کبریایی پرودگار عالمیان است . نماز ساده ترین وعالی ترین وسیله ی ابزار دوستی با خداست . نماز تشکر از خالق به زبان مخلوق در برابر نعمتهای بیکران او به الفاظ خداوند است.

نماز ، گناهان را همچون برگهای پائیزی می ریزد غل و زنجیرهای معاصی را از گردن ، می گشاید اینک که نماز اینگونه روح پرور انسان ساز است باید پرسید چه کنیم تا دانش آموزان و نوجوانان از این عطیه الهی بهرمند شوند و جان و روح خویش را در زلال نماز شستشو دهند.

بی تردید رسانه و مدارس ، نقش موثری در گرایش کودکان ،نوجوانان و جوانان به تعهد دینی و اقامه ی فریضه نماز دارند. از آنجا که به تصویر کشیدن تصاویر مربوط به نماز ، نمازهای فرادی ، نمازهای جماعت ، نماز اعیاد مذهبی و دعاها ، فرزندان میهن اسلامی را بسوی اهداف عالی نماز سوق می دهد.

کودکان از طریق مشاهده و تقلید یاد می گیرند که چگونه نماز بخوانند وچگونه در صف عاشقان معبود قرار گیرند . بیان داستاهای مذهبی و نمایش الگوهای رفتاری در گرایش نوجوانان نقش اساسی دارد . نمایش فیلمهای خانوادگی واجرای نماز توسط والدین اجرای نماز در ادارات و اماکن عمومی ، اجرای نماز در پارک ها وباغها و... مشوق خوبی برای کودکان و نوجوانان به امر نماز است.www.edune.ir))

چرا نماز می خوانیم ؟

قرآن به عنوان کتاب هدایتگر مسلمانان ، تاکید بر اقامه نماز ، مخصوصاً توسط جوانان و نوجوانان دارد و خداوند نماز را بر جوانان واجب کرده است با خواندن نماز انس با خدا و ارتباط با خالق هستی افزایش می یابد . نماز معراج مومن است ، جنبه سازندگی و بازدارندگی نماز ، یکی از ابعاد مهم نماز است که انسان را از بدی و فحشا باز
می دارد. مقام و منزلت نماز چنان است که چهره ائمه معصومین در هنگام نماز تغییر رنگ می داد .نماز انسان را در بعد سیاسی در جهت دفاع از حقوق خود ومسلمین بیدار می نماید . نماز به انسان نظم می دهد و زندگی را هم از جهت ظاهری و هم از جهت باطنی دارای اصولی منظم و شایسته می سازد . نماز به انسان قدرت بی نهایتی اعطا
می کند که هرگز در برابر قدرتهای کاذب و کافر سر تعظیم فرود نیاورد و در نهایت نماز آرامش دهنده ی قلبهاست.

نماز کودکان را سرسری نگیرید

نماز از ارکان متعالی و از رشته های مستحکم ارتباطی میان صانع وصنع در دین مبین اسلام است ارتباط اهل راز با خداوند از خود دور شدن و به خداوند نزدیک شدن ، همه وهمه با انجام مراسم ویژه ای به نام نماز امکان پذیر است.اگر انسان بداند نماز چیست ؟ و نیز بداند که انسان می تواند هویت اصلی خویش را در ارتباط با معبود منسجم و آن را دریافت کند . غفلت از نماز رایک خسران مادی ومعنوی می داند.

آری ، نمازگزار خود را در دنیا بدون تلکیف و سرگردان نمی داند و با اندیشه در اهداف زندگی ، مشغول برنامه ریزی برای آینده می شود اعتقاد به خداوند را به عنوان حلّال مشکلات برای رسیدن به آرامش در بحران می داند آن را تجربه و درک می کند از سوی دیگر بی توجهی به نماز از سوی محیط و نیز خود فرد ، روح طغیان گر و عصیانگر را تقویت می کند و سهل انگاری در دیگر امور را نیز خوب می داند.

امام صادق (ع) می فرمودند(( از سنین 6 تا 7 سالگی ، کودک را به نماز وادار کنید و در ترک آن ، او را مواخذه کنید )).

این دستورات ، اهمیت دوره نوجوانی و کودکی را در شکل گیریهای مذهبی و اجتماعی یادآوری می کند . میان زندگی اجتماعی و سیاسی انسان و زندگی معنوی و فردی او تعاملی عجیب وجود دارد به طوری که بی نمازی یک نوجوان یا جوان می تواند در دزدی ، رشوه خواری ونیز اعمال ناهنجار اجتماعی موثر باشد و انجام این رذایل نیز بر حیات نماز و روحانیت آن ، تاثیر متقابل دارد.

اسلام بیش از 14 قرن پیش ، پرچم هدایت بشریت را به دست گرفته آنها را که خواستار سعادت هستند به زیر لوای خود فرا می خواند . اکنون که در کشور ما نوای اسلام سر داده می شود و به برکت این آئین مقدس ، قدم در راه رقابت های جهانی می گذاریم ، چرا برخی از افراد به ویژه جوانان به رفتارهای دینی از جمله نماز ، کم رغبتی نشان
می دهند ! چه علتی موجب نفوذ بی رغبتی واجباتی نظیر نماز در دل جوانان و نوجوانان می شود!(www.aftab.ir)

نقش خانواده در تربیت دینی کودکان

چون که با کودک سر وکارت افتاد پس زبان کودکی باید گشاد ( رشید پور ،1380)

خانواده نهاد مقدس وامنی است که هر جامعه ای را سازمان دهی و پی ریزی می کند و سلامت و سعادت هر جامعه به داشتن کانون گرم و سالم خانواده بستگی دارد.

انتقال ارزشهای دینی واخلاقی در هر جامعه در وهله اول به عهده خانواده است در خانواده ای که میان والدین و فرزند ، ارتباط فرهنگی ، متزلزل می شود ، فرزندان آن خانواده دچار بی هویتی فرهنگی و سردرگمی می شوند . عوامل اجتماعی زیر می تواند تبلیغات مثبت برای گسترش نماز در جامعه را کم اثرکند:

الف) اعتقاد نداشتن به تدین

در خانواده هایی که در آنها مقوله ای به نام دین هویت ندارد اگر فرزندی وجود داشته باشد چه انتظاری می رود که بر خلاف فکر و اندیشه پدر و مادرش به اموری نظیر خدا ، قیامت ، و...معتقد شود عضو این خانواده از جمعیت نماز گزار قیام ، سجود و رکوعشان لذت می برد ولی باز پایش در رفتن می لنگد انسانی که معتقد به خدا و قیامت نیست لزومی نمی بیند که شبانه روز چند نوبت نماز بخواند یا روزه بگیرد و به فکر جواب دادن به پاسخ و پرسشهای قیامت هم نیست . پدر ومادر بی ایمان و بی اعتقاد کانون اصلی پرورش فرزندان بی اعتقاد هستند.

ب) توجه نکردن به مقوله تربیت اخلاقی :

چه بسیار والدینی که به تربیت جسمی فرزند اهمیت می دهند اما چشم از تربیت دینی فرزندان خود پوشیده اند و اعتقاد دارند که فرزند باید آزاد باشد.

پیامبر اکرم (ص) در این باره فرموده اند : « بدا به حال بچه های دوره آخرالزمان از دست پدر ومادر ایشان ، به خاطر این که پدر ومادرها به فکر دنیای بچه هایشان هستند اما به فکر آخرت آنها نیستند، به فکر تامین آتیه برای اولادشان هستند ، اما به فکر تربیت صحیح ، ادب و دین آنها نیستند ».

بعد فرموده اند : « من بری هستم از اینگونه مردم و آنها هم از من بری هستند ».

بنابراین هسته اولیه علت بی رغبتی جوانان ریشه در نحوه نگرش پدر ومادر بر جنبه های رفتارهای دینی دارد .

از سوی دیگر والدینی که خود عبادت کاملی دارند اما لزومی نمی بینند که آنها را به فرزندان منتقل کنند و معتقدند که هر کس در آخرت ، خود جوابگوی اعمالش است . این دسته از والدین نه فقط دنیا وآخرت فرزندان را تباه می کنند بلکه آخرت خود را هم نابود می کنند.

پ) آشنا نبودن با ابزارهای کنترل :

خانواده هایی هستند که خود دیندار ومعتقدند و فرزندان مقدسی نیز دارنداما پس از آموزش احکام ، آنها را به حال خود رها می کنند ، مشغله کاری و امور منزل و اداره موجب این شکاف ارتباطی می شود در این شرایط عضو خانواده به دور از چشم والدین دستخوش آلودگی می شود.

والدین باید با دلسوزی و نظارت مستمر ، عقاید و اجرای فرایض الهی را ریشه دار کنند بنابراین تذکر مداوم که آن هم دارای شرایط خاصی است می تواند آموزش فرایض دینی از جمله نماز واجبات را بهینه کند.

ت) سخت گیری وخشونت :

زیر فشارهای شدیدوکتک قرار دادن بچه ها از سوی خانواده ، سرخوردگی زیادی نسبت به اعتقادات دینی به وجود می آورد ،این احساس ناخوشایند برای اقامه مناسک دینی ایجاد شده تا جوانی و بزرگسالی ادامه پیدا می کند . امروزه بیش از هر چیز به ابزارهای روانی و اجتماعی جذاب ، ساده و موثر برای اقامه نماز نیاز داریم آیا فردی که با آرامش و منطق به نماز خوانده می شود فردا که لذت عبادت را چشید به نوافل نخواهد پرداخت؟!

ث)آموزش نادرست والدین :

به طور مطمئن خانواده های مسلمان با آموزش ناصواب فرزندان درباره نماز قصد ستیز بادین را ندارند . اما ناخودآگاه به دین ضربه می زنند بویژه در آموزش دین ودینداری نباید خرافات و عرق را بر احکام دین و روشهای منطقی ارجحیت داد با جوانان نباید زیاد از عقوبت و عذاب صحبت کرد بلکه باید با بیشتر از ثواب و پاداشهای شیرین گفت تا جوانان و نوجوانان جذب نماز شوند.

ج ) رفتارهای نادرست :

بد اخلاقی ، بد زبانی ونقاط ضعف رفتارهای دینی خود را بیان کردن ، موجب گریز از دین می شود چگونه می توانند نوجوانان و جوانان را تحت تاثیرمسائل مذهبی قرار دهند؟

نقش جامعه

الف) الگوسازی غلط :

برخی از گروه ها ، رسانه ها ومطبوعات یک سویه عوامل بیگانه را الگو سازی می کنند زمانی که اندیشه غربی به جای اندیشه اسلامی تبلیغ شود جوان در عمل دچار تزلزل
می شود و شاید به سمت اعتقادات غربی هم سوق پیدا کند.

ب) مبلغ نماها :

انسان های ریاکار به دنبال جاه ومقام اجتماعی در لباس شیادی ، بلا وضربه ای به دین وارد می کنند که امروزه از این نقطه ، ضربات مهلکی به دین وارد شده و می شود زمانی که اعمال و عبادات در جامعه توام با تظاهرات روح نداشته و به دل و جان
نمی نشینند .نتیجه این تظاهرهای شیادی ها ، بی تفاوتی وخستگی طالب دین می شود.

پ)نارسایی مکان ها و امکانات برپایی نماز

طولانی بودن برنامه نماز ، فقدان امکانات وضو گرفتن و همه عواملی که به نماز خانه و غیره مربوط است به اقبال نداشتن جوانان به نماز می افزاید آموزش و تربیت ائمه جماعات و تغذیه آنها به طور مداوم از نظر آشنایی با علوم دین و نیاز مندی های نماز و بکارگیری امامان جماعت آگاه و با قرائت صحیح به جذابیت نماز کمک فراوان می کند.

راهکار مناسب :

علاوه بر شرکت اساتید صاحب نام وصاحب شهرت در نمازهای جماعت ، ارائه پاسخ های علمی و قانع کننده به سوالات مذهبی نمازگزاران ، آگاهی بخشی به نمازگزاران درباره فلسفه نماز ، عامل بودن توصیه کنندگان به نماز ، بیان زندگی بزرگان دین و احیا کنندگان نماز در طول تاریخ ، اجتناب از روشهای خشن ، توبیخ ، تنبیه ، تهدید ، تمسخر و غیره در امر نماز ، اجتناب از اجبار و جلوگیری از ریا در فرهنگ نماز ، استقبال پر جاذبه از نمازگزاران در مساجد به ویژه جوانان و گوش دادن به حرف های جوانان در مساجد می تواند برای حذف آثار منفی تبلیغ کلامی صرف برای نماز موثر باشد .

جوان به علت برخورداری از حس کنجکاوی و دقت نظر شدید ، همواره محیط اطراف خود را زیر نظر دارد.چنین فردی به خاطر دقت و تیزبینی نسبت به محیط اطراف و رفتارهای اطرافیان ، جایگاه خود و نحوه برخورد با پدیده های اجتماعی را طراحی می کند . مواجهه با دو گانگی در رفتار و کردار برخی مبلغان یکی از مهمترین عوامل دلزدگی جوان از دین و دین داران است.

دعوت به ساده زیستی ، عدالت ، سلامت اخلاقی ومالی ، پرهیز از دروغ و تهمت و حسادت از جمله تعالیمی است که معمولاً برخی از مبلغان به آن نمی پردازند.

عمل گزینشی به تعالیم دینی و ملاحظات منافع شخصی و گروهی در حوزه سیاست و اقتصاد تاثیری عمیق در نگرش نمازگزار به ویژه جوان به دین دارد.

بنابراین باید تلاش کرد که با ارائه الگوهای علمی مناسب از انحراف فکری آنها جلوگیری کرد و به آنان آموخت که حساب دین داران و متولیان امر دین را نبایدبا دین یکی کرد.

نقش تمهیدی

جهت زمینه سازی اعمال عبادی و نماز در کودکان اول باید تمهیدات لازم فراهم شود و اقداماتی به عمل آید . چنانچه پیامبر (ص) فرمودند : هنگام تولد کودک در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه خوانده شود با اینکه این دو عمل مستحب است. ولی یک نوع آماده سازی برای سال های آینده او می باشد.

امام چهارم (ع) در روایتی می فرماید : وقتی کودکی به سن سه سالگی رسید به او بگوئید لااله الا الله را بگوئید و بعد از چند ماه نام پیامبر اسلام محمد (ص) را بر زبان جاری کند در سن چهارسالگی بر پیامبر درود بفرستد در پنج سالگی او را رو به قبله بنشانید و در6 سالگی رکوع و سجده را به او بیاموزید و در هفت سالگی شستن دستها را به او آموزش بدهید ( وضو گرفتن )همه اینها نقش تمهیداتی دارند و این امر و عواملی از این قبیل آنها را برای انجام عبادت در کودکی و دوران بلوغ آماده می کند که به آن نقش تمهیداتی گفته می شود.

نقش الگویی معلم

فضای تعلیم و تربیت زیر پوشش عناصر گوناگونی قرار داردکه همه آنها می توانند برای شاگردان الگو و سرمشق باشند مانند حیاط مدرسه ، فضای کلاس ، معلم ، مدیر، ناظم ، شاگردان و همه پدیده هایی که در مدرسه به چشم می خورند و با شاگردان مدرسه پیوند و تماس دارند . مع الوصف هیچ عنصری از عناصر مدرسه نمی تواند همانند معلم و به اندازه او الگو ساز باشد .

معلم به خاطر نفوذ معنوی با تمام رفتارش ، الگوها و سرمشق هایی در اختیار شاگردان قرار می دهد . شخصیت معلم دارای اثرعمیق و پایدار در افکار و قلوب شاگردان می باشد . اطفال و نوجوانان در سنینی از عمرقرار دارند که تمام جلوه گاههای افکار و احساسهای درونی معلم را معیاری برای افکار و اعمال خویش قرار می دهند.

تمام حرکات و سکنات و اشارات و حتی واژه هایی که معلم در خلال انجام وظیفه تعلیم از آنها استفاده می کند به شدت در کودکان و نوجوانان اثر می گذارد به خصوص خرد سالان بیش از نوجوانان تحت تاثیر گفتار و کردار معلم قرار دارند و از تمام مظاهر وجودی معلم ، نمونه برداری می کنند ( شکوهی یکتا ، 1377).

معلم ، غذای روح وعقل و مایه های دینی شاگرد را فراهم می آورد و طبیعت او را با عادات می آمیزد و آداب و آئین رفتار را در وی تثبیت می نماید و بالاخره شاگرد آداب و سرمشقهایی از معلم کسب می کند که زدودن آن بسیار دشوار و احیاناً ناممکن است (همان کتاب ) در مدرسه دانش آموزان به نماز دعوت می شوند و دانش آموزان هنگام عبور از حاشیه دفتر احتمالاً معلمان خویش را فارغ از دغدغه های نماز به گفتگو و...
می یابند ، یا در صف جماعت نشانی از معلمان نمی یابند .

در خانه نیز همین داستان جاری است دانش آموزاز خود می پرسد اگر نماز خوب است و جماعت خوبتر ، چرا معلم یا دبیر من که گاه خودش این موضوع را در کلاس گفته است در آن شرکت نمی کند یا چرا فضیلت نماز اول وقت ، تنها برای دانش آموزان است نه برای معلم ، مدیر یا پدر و مادر و ... .

باید در هر مدرسه پیشتازان نماز ، معلمان و همه کارکنان مدرسه باشند و درمحیط خانواده پدر ، مادر و بزرگترها نه تنها انگیزاننده که خود الگوی نماز اول وقت خاضعانه و عاشقانه باشند ( جمعی از نویسندگان /1381).

جَو خانه ومدرسه جو عبادت و نماز باشد حتی در ودیوار خانه ومدرسه در سایه شعارها و آراستنها ، بوی نماز دهند ، والدین و مربیان خود را بافته ای جدا از کودک احساس نکنند . دروقت نماز همگان آماده انجام دادن آن شوند وکسی کار و وظیفه دیگری را مطرح نسازد چنان نباشد که پدری فرزندش را به نماز دعوت کند و خود سرگرم روزنامه خواندن باشد و یا مادری فرزندش را به نماز اول وقت بخواند و خود بکارگیری بپردازد

جهت دریافت فایل چگونه می توانم دانش آموزان آموزشگاه x در مقطع ابتدائی را به خواندن نماز علاقه مند نمایم ؟ لطفا آن را خریداری نمایید


خاتمیت و مهدویت

مفهوم خاتمیت یکی از القاب آن بزرگوار خاتم الانبیاء است و خاتم به فتح تا یا به کسر تا، از نظر معنی تفاوتی ندارد و هر دو بمعنی تمامیّت و پایان هر چیزی است از این نظر، عرب به انگشتر، خاتم به فتح تا می گوید چون انگشتر در آن زمان، مهر و به منزلة امضای افراد بوده است و چون نامه ای را می نوشتند آخر آن را مهر می کردند جای مهر انگشتر، آخر نامه بود و نا
دسته بندی معارف اسلامی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 158 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 236
خاتمیت و مهدویت

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

خاتمیت و مهدویت

مفهوم خاتمیت :

یکی از القاب آن بزرگوار خاتم الانبیاء است. و خاتم به فتح تا یا به کسر تا، از نظر معنی تفاوتی ندارد و هر دو بمعنی تمامیّت و پایان هر چیزی است. از این نظر، عرب به انگشتر، خاتم به فتح تا می گوید چون انگشتر در آن زمان، مهر و به منزلة امضای افراد بوده است و چون نامه ای را می نوشتند آخر آن را مهر می کردند. جای مهر انگشتر، آخر نامه بود و نامه با آن ختم می شد. خاتمیت پیامبر گرامی در اسلام از ضروریات است و هر که مسلمان است، می داند که پیامبر گرامی خاتم انبیا است و بعد از او تا روز قیامت پیامبری نخواهد آمد.

سرّ خاتمیت را در دو چیز می توان یافت:

1- دین اسلام با فطرات انسانها کاملاً مطابق است.

2ـ دین اسلام جامع الاطراف است و می تواند در هر زمانی و در هر مکانی و د رهر حالی جوابگوی جامعة بشریّت باشد. اسلام مدّعی است که هر چه جامعة ‌بشریت از نظر دین احتیاج داشته گفته است.

وقتی چنین باشد، آمدن دین دیگری پس از اسلام لغو و بیهوده است. به عبارت دیگر، آمدن دین پس از دین دیگری به واسطة چند چیز است :

1ـ اینکه آن دین نتواند جامعه را اداره کند و ویژة برخی از زمانها باشد، و این محدودیّت چنانچه گفته شد در اسلام نیست. دلیل واضح آن مرجعیّت در اسلام است. شما نمی توانید فقه جامع الشرایطی را پیدا کنید که مطلبی از دین از او سؤال کنید و او در جواب بماند.

2ـانحراف یا تحریفی در دین قبلی پیدا شود. چنانچه دین نصرانیت و یهودیّت به اقرار خود آنان چنین است. این نقیصه در اسلام نیست و پروردگار عالم متعهد است که اسلام از این گونه نقایص مصون بماند.

3ـ زمینه اقتضایی برای آن دین باقی نماند. مثلاً، اگر دینی به اقتضای زمان به معنویات زیاد اهمیّت داده باشد تا در آنان تعادل ایجاد شود، وقتی حال تعادل پدید آمد آن دین خود از میان رفتنی است. تصوّر این مطلب در اسلام غلط است زیرا چنانچه گفتیم اسلام دینی است که با فطرت انسان صد در صد مطابقت دارد و همان طور که به معنویات اهمیّت داده است به همان مقدار به مادیات نیز اهمیت داده است .

این خلاصه ای از بحث خاتمیت بود، و پوشیده نیست که بحث خاتمیت بحثی مفصل و علمی است که در فراخور این نوشته نیست. ما در اینجا به همین مقدار اکتفا می کنیم.

اساس خاتمیت :

اساسا مساله خاتمیت‏خود یک مساله‏اى‏است که با زمان ارتباط دارد. نسخ شدن یک شریعت و آمدن شریعت‏دیگر به جاى آن، فقط و فقط به زمان بستگى دارد و الا هیچ دلیل دیگرى‏ندارد. همه علما این را قبول دارند که رمز اینکه یک شریعت تا یک موقع‏معینى هست و بعد، از طرف خدا نسخ مى‏شود، تغییر پیدا کردن اوضاع‏زمان و به اصطلاح امروز مقتضیات زمان است. بعد این سؤال پیش مى‏آیدکه اگر اینطور باشد، پس باید همیشه با تغییر مقتضیات زمان شریعت موجودتغییر بکند، بنابر این هیچ شریعتى نباید شریعت‏ختمیه باشد و نبوت نبایددر یک نقطه معین ختم بشود. جواب این سؤال را دیشب عرض کردیم که کسانى که‏این سؤال را مى‏کنند در واقع دو چیز را با یکدیگر مخلوط مى‏کنند. خیال‏مى‏کنند معناى اینکه مقتضیات زمان تغییر مى‏کند فقط و فقط اینست که درجه‏تمدن بشر عوض مى‏شود و لذا باید پیغمبرى مبعوث بشود متناسب با آن‏درجه از تمدن یعنى پیشرفت علم و فرهنگ بشر. در صورتى که اینطورنیست. مقتضیات زمان به صرف اینکه درجه تمدن تغییر مى‏کند سبب‏نمى‏شود که قانون حتما تغییر بکند. علت عمده اینکه شریعتى مى‏آیدشریعت قبل را نسخ مى‏کند، اینست که در زمان شریعت پیش مردم استعدادفرا گرفتن همه حقایقى را که از راه فهم باید به بشر ابلاغ بشود ندارند. تدریجاکه در مردم رشدى پیدا مى‏شود، شریعت بعدى در صورت کاملترى ظاهرمى‏شود و هر شریعتى از شریعت قبلى کاملتر است تا بالاخره به حدى‏مى‏رسد که بشر از وحى بى‏نیاز مى‏شود، دیگر چیزى باقى نمى‏ماند که بشربه وحى احتیاج داشته باشد یعنى احتیاج بشر به وحى نامحدود نیست،محدود است، به این معنى که چه از لحاظ معارف الهى و چه از لحاظدستورهاى اخلاقى و اجتماعى یک سلسله معارف، مطالب و مسائل هست‏که از حدود عقل و تجربه و علم بشر خارج است‏یعنى بشر با نیروى علم‏نمى‏تواند آنها را دریابد. چون علم و عقل قاصر است وحى به کمک مى‏آید.دیگر لازم نیست که بینهایت مسائل از طریق وحى به بشر القا بشود. حداکثرآن مقدارى که بشر به وحى احتیاج دارد، زمانى به او القا مى‏شود که اولاقدرت و توانائى دریافت آن را داشته باشد و ثانیا بتواند آن را حفظ ونگهدارى کند. اینجا مساله‏اى هست که باید آن را در دنبال این مطلب‏عرض بکنم و آن اینست که یکى از جهات احتیاج به شریعت جدید اینست‏که مقدارى از حقایق شریعت قبلى در دست مردم تحریف شده و به شکل‏دیگرى درآمده است. در حقیقت‏یکى از کارهاى هر پیغمبرى احیا و زنده‏کردن تعلیمات پیغمبر گذشته است‏یعنى قسمتى از تعلیمات هر پیغمبرى‏همان تعلیمات پیغمبر پیشین است که در طول تاریخ در دست مردم مسخ‏شده است، و این، تقریبا مى‏شود گفت که لازمه طبیعت بشر است که در هرتعلیمى که از هر معلمى مى‏گیرد، کم و زیاد کند، نقص و اضافه ایجاد مى‏کندو به عبارت دیگر آن را تحریف مى‏کند. این مساله را قرآن کریم قبول دارد،تجارب بشر هم به درستى آن شهادت مى‏دهد. مثلا خود قرآن کریم که آمدتورات و انجیل را نسخ کرد ولى قسمتى از تعلیمات آنها را احیا و زنده نمود، یعنى بعد از آنکه به دست مردم مسخ شده بود قرآن گفت نه، آنکه تورات یاانجیل واقعى گفته است این نیست که در دست این مردم است، این است که‏من مى‏گویم، این مردم در آن دست برده‏اند. مثلا همین موضوع ملت‏ابراهیم، طریقه ابراهیم که در قرآن آمده است. قریش خودشان را تابع‏ابراهیم حساب مى‏کردند ولى چیزى که تقریبا باقى نمانده بود، تعلیمات‏اصلى ابراهیم بود. عوض کرده بودند، دست برده بودند، یک چیز من درآوردى شده بود قرآن اینطور بیان مى‏کند:«ما کان صلوتهم عند البیت الا مکاء و تصدیة‏» (2) ابراهیم نماز را واجب کرده بود. نماز او واقعا عبادت بوده‏است. عبادت یعنى خضوع در نزد پروردگار، تسبیح و تنزیه و تحمیدپروردگار. حالا اگر نماز ابراهیم از لحاظ شکل ظاهر فرقى داشته باشد با نمازما، مهم نیست ولى مسلم نماز ابراهیم نماز بوده است‏یعنى آنچه که در نمازهست، نوع اذکار، نوع حمدها، نوع ثناها، ستایشها، خضوعها اظهار ذلتها،تسبیحها و تقدیسها در آن بوده است. اینقدر در این عبادت دخل و تصرف‏کرده بودند که در زمان نزول قرآن نماز را به شکل سوت‏کشیدن یا کف‏زدن‏درآورده بودند. پس یکى از کارهائى که هر پیغمبرى مى‏کند احیاء تعلیمات‏پیغمبران پیشین است. لهذا قرآن راجع به ابراهیم (ع) مى‏گوید:«ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما» (3) یهودیها مى‏گفتند همین طریقه‏اى را که ما داریم و اسمش یهودى‏گرى است، ابراهیم داشت. نصرانیها مى‏گفتند طریقه ابراهیم همین است که ما الآن‏داریم. یعنى اینکه ما داریم، همان است منتها کامل شده است و نسخ‏کننده‏طریقه ابراهیم است. در آیه دیگر مى‏گوید:«شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا»تشریع کرد براى شما دینى را که در زمان نوح به آن توصیه شده بود«و الذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى‏»این دینى که براى شما توصیه شده است، همانست که به نوح توصیه شده وهمانست که به تو وحى شده و همانست که به ابراهیم و موسى و عیسى‏توصیه شده است‏«ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه کبر على المشرکین ما تدعوهم الیه‏» (4) توصیه شد که همین دین را اقامه‏بکنید. (یعنى دین همان دین است، یک راه است)تشتت پیدا نکردند مگربعد از آنکه مى‏دانستند ولى روى هواپرستى این تفرقه‏ها را ایجاد کردند.یعنى این رشته‏هاى مختلف را دست مردم ایجاد کرده است، اگر ساخته‏هاى‏مردم را حذف بکنید. مى‏بینید تمام اینها یک دین است، یک ماهیت‏است، یک طریقت است. غرض این جهت است که یکى از کارهاى انبیاءاحیاء اصل دین است که اصل دین از آدم تا خاتم یکى است. البته فروع‏مختلف است. هر پیغمبرى که مى‏آید یکى از کارهایش پیرایش است‏یعنى‏اضافات و تحریفات بشر را مشخص مى‏کند حالا اینجا یک سؤال پیش‏مى‏آید: آیا این خاصیت (تحریف دین) از مختصات بشرهاى قبل از خاتم‏انبیاء است‏یا بشرهاى دوره‏هاى بعد هم این طبیعت را دارند یعنى در دین‏خودشان دخل و تصرف مى‏کنند خرافات اضافه مى‏کنند؟ مسلم طبیعت‏بشر که عوض نشده است. بعد از پیغمبر خاتم هم همین طور است. آن شعرمعروف که مى‏گویند مال نظامى است و مال او نیست، مى‏گوید:

دین ترا در پى آرایشند در پى آرایش و پیرایشند

بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینى نشناسیش باز

اگر اینطور نبود، این همه فرق از کجا پیدا شد؟ معلوم است که بدعت در دین‏خاتم هم امکان‏پذیر است، چنانکه ما که شیعه هستیم و اعتقاد داریم به‏وجود مقدس حضرت حجة بن الحسن، مى‏گوئیم ایشان که مى‏آیند «یاتی‏بدین جدید» تفسیرش اینست که آنقدر تغییرات و اضافات در اسلام پیداشده است که وقتى اومى‏آید و حقیقت دین جدش را مى‏گوید، به نظر مردم مى‏رسد که این دین‏غیر از دینى است که داشته‏اند و حال اینکه اسلام حقیقى همانى است که آن‏حضرت مى‏آورد. در اخبار و روایات آمده است که وقتى ایشان مى‏آید خانه‏هائى‏و مساجدى را خراب مى‏کند، کارهائى مى‏کند که مردم فکر مى‏کننددین جدیدى آمده است. حال آیا از این نظر که هر پیغمبر، مصلح دین سابق‏هم هست، از نظر احتیاج به مصلح نه از نظر استعداد بشر براى دریافت کامل‏حقایق لازم از طریق وحى مساله خاتمیت چگونه توجیه مى‏شود؟ اینجا بازدو مطلب است. یک مطلب این است که در اینکه احتیاج به مصلح و اصلاح‏همیشه هست و در دین خاتم هم هست، بحثى نیست‏خود امر به معروف ونهى از منکر اصلاح است. ائمه فرموده‏اند: «و ان لنا فی کل خلف عدولا ینفون‏عنا تحریف الغالین و انتحال المبطلین‏» در هر زمانى، در هر عصرى افرادى‏هستند که تحریف غلوکنندگان و نسبتهاى دروغ مردمى را که هدفشان‏خراب‏کردن دین است اصلاح مى‏کنند. در اینکه احتیاج به اصلاح و مصلح‏هست بحثى نیست ولى تفاوت در این جهت است که در زمان شرایع سابق‏مردم این مقدار قابلیت و استعداد را نداشته‏اند که افرادى از میان آنها بتوانندجلوى تحریفات را بگیرند و با تحریفات مبارزه کنند. باید پیغمبرى باماموریت الهى مى‏آمد و این کار را انجام مى‏داد از مختصات دوره خاتمیت،قوه اصلاح و وجود مصلحین است که مى‏توانند اصلاح بکنند، علاوه براینکه مطابق عقیده ما شیعیان یک ذخیره اصلاحى هم وجود دارد که‏حضرت حجة بن الحسن است و او هم‏احتیاجى نیست که به عنوان پیغمبر اصلاح بکند بلکه به عنوان امام. امام‏یعنى کسى که تعلیمات و حقایق اسلامى را از طریق وراثت‏خوب مى‏داندیعنى پیغمبر آنچه را مى‏دانسته است به امیرالمؤمنین گفته است‏خالص‏اسلام در دست‏حضرت امیر بوده است و بعد از او به دست ائمه ما رسیده‏است. احتیاجى به وحى جدید نیست. امام همان چیزى را که از طریق وحى‏به پیغمبر رسیده است بیان مى‏کند. اینجا مطلبى هست که باید عرض بکنم.یکى از مسائلى که در اطراف آن خرافه به وجود آمده است، خود مساله‏احیاء دین است. من یک وقتى در انجمن ماهیانه دینى یک سخنرانى کردم‏تحت عنوان «احیاء فکر دینى‏». آنجا گفتم براى دین مانند هر حقیقت دیگرعوارضى پیدا مى‏شود. در همین شبهاى اول سخنرانى در اینجا عرض کردم‏دین مانند آبى است که در سرچشمه صاف است، بعد که در بستر قرارمى‏گیرد، آلودگى پیدا مى‏کند و باید این آلودگیها را پاک کرد. ولى متاسفانه درهمین زمینه افکار کج و معوجى پیدا شده ست‏خوشبختانه از خصوصیات‏دین خاتم است که مقیاسى در دست ما هست که اینها را بفهمیم و تشخیص‏بدهیم. راجع به مساله تجدید و احیاء دین از همان قرن دوم و سوم هجرى‏در میان مسلمین (البته اول در اهل تسنن و بعد در شیعیان)فکرى پیدا شده است که چون در طول زمان براى دین بدعت پیدا مى‏شودو دین شکل کهنگى و اندراس پیدا مى‏کند احتیاج به یک اصلاح و تجدیددارد مانند اتومبیل که سرویس مى‏شود یاخانه که سالى یک مرتبه تکانده مى‏شود و مثلا رنگش را عوض مى‏کنند. این‏خاصیت زمان است که دین را کهنه مى‏کند. گفتند براى این کار خداوند درسر هر چند سال یک نفر را مى‏فرستد که دین را تجدید بکند چون کهنه‏مى‏شود، گرد و غبار مى‏گیرد و احتیاج به پاک کردن دارد. خدا در سر هر چندسال احتیاج دارد که دین را نو بکند. این را من در کتابهائى مى‏دیدم، و دیدم‏که عده‏اى از علماى ما را در کتابها به نام مجدد اسم مى‏برند مثلا مى‏گویندمیرزاى شیرازى مجدد دین است در اول قرن چهاردهم، مرحوم وحیدبهبهانى مجدد دین است در اول قرن سیزدهم، مرحوم مجلسى مجدد دین‏است در اول قرن دوازدهم، محقق کرکى مجدد دین است در اول قرن‏یازدهم، همینطور گفته‏اند مجدد دین در اول قرن دوم امام باقر (ع) است،مجدد دین در اول قرن سوم امام رضا (ع) است، مجدد دین در اول قرن‏چهارم کلینى است، مجدد دین در اول قرن پنجم طبرسى است و... مامى‏بینیم علماى ما این مطلب را در کتابهایشان زیاد ذکر مى‏کنند مانند حاجى‏نورى که در «احوال علما» ذکر کرده است‏یا صاحب کتاب «روضات‏الجنات‏» که همین مجددها را نام برده است. در وقتى که مى‏خواستم آن‏سخنرانى «احیاء فکرى دین‏» را انجام بدهم به این فکر افتادم که این موضوع‏را پیدا بکنم. هر چه جستجو کردم دیدم در اخبار و روایات ما چنین چیزى‏وجود ندارد و معلوم نیست مدرک این موضوع چیست؟ اخبار اهل تسنن راگشتم دیدم در اخبار آنها هم وجود ندارد، فقط در «سنن ادبى داود» یک‏حدیث بیشتر نیست آنهم از ابى هریره نقل شده است به این عبارت: «اان الله‏یبعث لهذه الامة على راس کل مائة من یجدد لها دینها» پیغمبر فرمود خدابراى این امت در سر هر صد سال کسى را مبعوث مى‏کند تا دین این ملت راتازه بکند. غیر از ابى داود کس دیگرى این روایت را نقل نکرده است. خوب‏حالا چطور شد که شیعه این را قبول کرده است؟ این روایت از آن روایات‏خوش شانس است. این حدیث مال اهل تسنن است. آنها در این فکر رفته‏اندو راجع به این موضوع در کتابها زیاد بحث کرده‏اند. مثلا مى‏گویند اینکه‏پیغمبر گفته است در سر هر صد سال یک نفر مى‏آید که دین را تجدید بکندآیا او براى تمام شؤون دینى است‏یا اینکه براى هر شانش یک نفر مى‏آید؟مثلا یکى از علما مى‏آید که در کارهاى علمى اصلاح بکند یکى از خلفا یاسلاطین مى‏آید که دین را اصلاح کند. (هر چند در اینجا منافع خصوصى به‏میان آمده است که وقتى در هر قرنى یکى از علما را مجدد حساب کرده‏اند، براى اینکه خلفا را راضى کنند گفته‏اند او وظیفه دیگرى دارد، در هر قرنى‏یک خلیفه هم مى‏آید که دین را اصلاح کند) مثلا در اول قرن دوم عمربن‏عبدالعزیز بود، اول قرن سوم هارون الرشید بود و... از قرن هفتم به بعد که‏چهار مذهبى شدند گفتند آیا براى هر یک از این مذاهب باید یک مجددبیاید یا براى هر چهار مذهب یک مجدد؟ گفتند براى هر یک از مذاهب یک‏مجدد، به این ترتیب که سر هر صد سال، مذهب ابوحنیفه مجدد علیحده، مذهب شافعى مجدد علیحده، مذهب حنبلى مجدد علیحده و... بعد راجع به سایر مذاهب اسلامى بحث‏شد گفتند مذهب شیعه هم یکى از مذاهب است، بالاخره پیغمبرفرموده مجدد هست باید براى همه مذاهب باشد، آن هم یکى از مذاهب‏اسلامى است، خارجیگرى هم از مذاهب اسلامى است، ببینیم در مذهب‏شیعه چه کسانى مجدد بوده‏اند؟ حساب کردند گفتند محمد بن على الباقرمجدد مذهب شیعه است در اول قرن دوم، على بن موسى الرضا مجددمذهب شیعه است در اول قرن سوم، شیخ کلینى مجدد مذهب شیعه است‏در اول قرن چهارم. این را براى هر مذهبى توسعه دادند و حتى براى سلاطین‏هم در هر صد سال یک مجدد حساب کرده‏اند. این فکر به شیعه سرایت‏کرده است. من کتابها را خیلى گشتم. به نظر من اولین کسى که این فکر را درشیعه وارد کرد شیخ بهائى بود نه به عنوان اینکه این را یک حقیقت بداند وبگوید که این حدیث درست است، بلکه در رساله کوچکى که در «رجال‏»دارد وقتى که راجع به شیخ کلینى بحث مى‏کند مى‏گوید شیخ کلینى چقدرمرد با عظمتى است که علماى اهل تسنن او را مجدد مذهب شیعه دانسته‏اند.شیخ بهائى یک مرد متبحر بود، از حرفهاى اهل تسنن اطلاعاتى داشت،خواست این را به عنوان فضیلتى از شیخ کلینى ذکر کند نه اینکه این حدیث،حدیث درستى است. گفته است‏شیخ کلینى آنقدر عظمت دارد که اهل‏تسنن به حرفش اعتماد دارند و او را مجدد مذهب شیعه دانسته‏اند. دیگران‏هم که رجال نوشته‏اند حرف شیخ بهائى را نقل کرده‏اند، کم‏کم خود شیعه‏هم باورش آمده که این حرف، حرف درستى است. بعد در دوره‏هاى صدسال و دویست‏سال بعد از شیخ بهائى، در قرون دوازدهم و سیزدهم (که به‏عقیده من ما دوره‏اى منحطتر از این دوقرن نداریم، یعنى اگر بخواهیم بدانیم که معاریف شیعه و کتابهائى از شیعه‏در چه زمانى از همه وقت بیشتر انحطاط داشته یعنى سطحش پائین‏تر بوده‏قرن دوازدهم و سیزدهم است.) افسانه‏سازها این حدیث را به صورت یک‏حدیث واقعى در نظر گرفته و بدون اینکه خودشان بفهمند که ریشه این‏حدیث کجاست، نشسته‏اند باقى دیگرش را درست کرده‏اند. اهل تسنن تاشیخ کلینى آمده بودند، اینها همینطور آمده‏اند تا رسیده‏اند به اول قرن‏چهاردهم. گفتند میرزاى شیرازى مجدد مذهب شیعه است در اول قرن‏چهاردهم. حالا این مدرکش چیست معلوم نیست. از همه مضحکتر اینست‏که حاج میر ملاهاشم خراسانى در کتاب «منتخب التواریخ‏» همین موضوع‏را نقل کرده است و مجددهاى مذهب شیعه را قرن به قرن ذکر مى‏کند. او هم‏هر چه نگاه مى‏کند مى‏بیند جور در نمى‏آید براى اینکه افرادى بوده‏اند که واقعامى‏توان اسمشان را مجدد گذاشت از بس که خدمت کرده‏اند ولى اتفاقا درسر صد سال نبوده‏اند مثل شیخ طوسى. (شاید عالمى پیدا نشود که به‏اندازه او به شیعه خدمت کرده باشد ولى گناه او این بوده که در بین دو صدساله قرار گرفته است و نمى‏شود او را مجدد حساب کرد.) اما عالم دیگرى راکه در درجه بسیار پائینترى است، مجدد حساب کرده‏اند. حاج ملا هاشم‏مثل علماى تسنن گفته است علما حسابشان جدا است‏سلاطین هم‏حسابشان جدا است. مجددها در میان خلفا و سلاطین کیانند؟ تا آنجا که‏شیعه پادشاه نداشته است، از سنیها گرفته‏اند عمر بن عبدالعزیز و مامون و...از آنجا که خود شیعه پادشاه داشته است آمده‏اند سراغ پادشاهان شیعه:عضدالدوله دیلمى و... کم‏کم رسیدند به نادرشاه. این مردى که از کله‏هامناره‏ها مى‏ساخت، شده است مجدد مذهب شیعه! بعد مى‏گوید نادرشاه‏اهمیتش این بود که سپهسالار خوبى بوده است، یک قلدر بزن بهادر خوبى‏بوده است. تا روزى که متوجه دشمنان ایران بود خوب کار کرد دشمنان ایران‏را بیرون کرد، هندوستان را فتح کرد، ولى بعد دیگر کارش خونریزى بود، هى‏آدم کشت تا آنجا که بعضى معتقدند این مرد در آخر عمرش دیوانه شد. این‏مرد دیوانه مى‏آید مى‏شود مجدد مذهب شیعه! ببینید کار ما به کجا رسیده‏است؟! ببینید مالیات گرفتنش چگونه بوده است؟ اصطلاحاتى خودش‏وضع کرده بود مثلا مى‏گفت من از فلان جا یک الف مى‏خواهم. دیگر یک‏ذره حساب در کارش نبود که این الف که مى‏گوید مساوى مثلا یک کرورتومان است‏یا الف کله آدم؟! مثلا مى‏گفت من از ورامین یک الف‏مى‏خواهم. آخر این ورامین اینقدر ثروت دارد یا ندارد؟! دوره‏اى از چندساله آخر عمر نادر که به داخل ایران پرداخته بود، اسف‏آورتر وجود ندارد. توجه داشته باشید که گاهى در این حرفها ریشه‏هائى از مذهبهاى دیگر وجوددارد. اهل مذهبهاى دیگر آمده‏اند معتقدات خودشان را داخل کرده‏اند. این‏فکر که در هر هزار سال یکبار یک مجدد دین مى‏آید، مربوط به قبل از اسلام‏است. این حرف مال اسلام نیست. باباطاهر مى‏گوید: به هر الفى الف قدى برآید الف قدم که در الف آمدستم یک فکر در ایران قدیم بوده و مال زردشتیهااست که هر هزار سال یکبار، مصلحى آید. یک وقت در کتاب زردشتیهاخواندم که «هوشیدر» لقب آن کسى است که باید راس هر هزار سال بیاید درایران یک احیائى بکند. در هزاره فردوسى، ملک الشعراء بهار قصیده گفته‏است، مى‏گوید: «این هزاره تو حسنش هوشدر است‏». فردى است که افکارزردشتى‏گرى را خیلى در ایران رایج کرده است و به قول مرحوم قزوینى باعرب و هر چه که از ناحیه عرب باشد یعنى اسلام دشمن است. در کتابى که‏او راجع به زردشتى‏گرى نوشته و دو جلد است، آنجا که شرح حال یعقوب‏لیث صفارى را ذکر مى‏کند، او را یکى از آن [اشخاصى]که هزاره را به وجودآورده است، توصیف مى‏کند. بنابر این آن سخن از حرفهاى دروغى است که‏با روح اسلام جور در نمى‏آید و از ناحیه دیگران آمده است. الان یادم افتادکتاب «فراید» ابوالفضل گلپایگانى مبلغ زبردست بهائیها را مطالعه مى‏کردم،دیدم در آنجا حدیثى را نقل مى‏کند از جلد سیزدهم بحار که پیغمبر اکرم‏فرمود: «ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم‏» یعنى اگر امت‏من صالح باشند یک روز مهلت دارند و اگر فاسق باشند نیمروز مهلت دارند.بعد مى‏گوید روزى که پیغمبر بیان کرده همانست که در قرآنست:«و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون‏» (5) یک روز در نزد پروردگار تو مساوى با هزار سال است. پس اینکه پیغمبرفرمود اگر امت من صالح باشند یک روز مهلت دارند و اگر فاسق باشندنیمروز یعنى اگر صالح باشند هزار سال باقى خواهند بود واگر فاسق باشند پانصد سال. این ابوالفضل گلپایگانى که از آن شیادهاى‏درجه اول است، بعد مى‏گوید این حدیث پیغمبر راست است، چرا؟ براى‏اینکه این امت که فاسق شد، صالح بود و هزار سال هم بیشتر عمر نکرد زیراتا سنه 260 که سال رحلت‏حضرت امام حسن عسکرى است، دوره نزول‏وحى است چون ائمه هم همان وحى را بیان مى‏کردند این دوره، به اصطلاح‏همان دوره انبساط اسلام است. از زمان وفات امام حسن عسکرى باید گفت‏که عمر امت‏شروع مى‏شود، همان سال، سال تولد امت است. از زمان وفات‏امام حسن عسکرى که آغاز عمر امت است، از 260 که هزار سال بگذردچقدر مى‏شود؟ مى‏شود 1260 سال ظهور «باب‏». پس پیغمبر فرمود که اگرامت من صالح باشد هزار سال عمر مى‏کند یعنى بعد از هزار سال کس‏دیگرى دینى مى‏آورده دین مرا منسوخ مى‏کند، و اگر فاسق باشد 500 سال. براى اینکه این حدیث را پیدا کنم اول خودم «بحار» را گشتم، پیدا نکردم.دیدم آقا میرزا ابوطالب دو سه ورق درباره این حدیث توجیه مى‏کند و مى‏خواهدبه گلپایگانى جواب بدهد. باور کرده که چنین حدیثى وجود دارد.چون در کتاب گلپایگانى دیده، باور نکرده که این را گلپایگانى از خودش‏جعل کرده باشد. من هر چه گشتم دیدم چنین چیزى پیدا نمى‏شود. یک‏چیزى دیدم در «بحار» از کعب الاحبار نه از پیغمبر، آنهم به یک عبارت‏دیگر که در زمان مهدى (ع)، در زمان رجعت، افراد مردم اگر آدمهاى خوبى‏باشند هر کدام هزار سال عمر مى‏کنند و اگر آدمهاى بدى باشند پانصد سال.این حدیث را کعب الاحبار گفته و درباره آدمها هم‏گفته است. ابوالفضل گلپایگانى گفته این را پیغمبر گفته است نه کعب الاحبار.از بس این موضوع عجیب بود من به آقاى دکتر توانا که اطلاعات زیادى‏درباره بهائیها دارند تلفن کردم گفتم یک چنین جریانى است، این کتاب‏ابوالفضل گلپایگانى اینطور مى‏گوید، و کتاب میرزا ابوطالب اینطور مى‏گوید،شما در این زمینه مطالعه دارید، من هر چه در «بحار» گشتم هیچ پیدا نکردم‏به جز همین حدیث. گفت راست مى‏گوئید جز این حدیث کعب الاحبارتمام از مجعولات است. اینها مى‏رساند که مسامحه‏کارى در کار دین چقدربد است. آن حرف ابوهریره که در سنن ابى‏داود آمده چه غوغائى در اهل‏تسنن ایجاد کرده، بعد علماى شیعه آن را در کتابهاى خودشان ذکر کردند وبرایش حساب باز کردند و کشیدند به آنجا که نادر یکى از مجددین مذهب‏شد. اینجا یک شیادى به نام ابوالفضل گلپایگانى شیادى مى‏کند و عالمى‏مثل آقا میرزا ابوطالب باورش مى‏شود که چنین چیزى وجود دارد نمى‏رود«بحار» را نگاه بکند ببیند در آن هست‏یا نیست. بعد صدها نفر دیگر مى‏آیندکتاب میرزا ابوطالب را مى‏خوانند و این حدیث را قبول مى‏کنند. در دین‏اسلام مصلح هست، ولى به این صورت که یک اصلاح کلى داریم که به‏عقیده ما شیعیان مال حضرت حجت است که مصلح جهانى است. این‏اصلاح، جهانى و عمومى است و ربطى به بحث ما ندارد. و یک اصلاح‏خصوصى است که مبارزه کردن با بدعتهاى بالخصوصى است. این وظیفه‏همه مردم است و در همه قرنها هم افراد مصلح (به معنى مذکور) پیدامى‏شوند. خداهم شرط نکرده [که ظهور این افراد] هر 100 سال به 100 سال باشد یادویست‏سال به دویست‏سال یا پانصد سال به پانصد سال یا هزار سال به‏هزار سال. هیچ کدام از اینها نیست. در مورد ادیان دیگر پیغمبرى باید مى‏آمدتا دین سابق احیا بشود و این امر جز از راه نبوت امکان نداشت. ولى براى‏احیاى اسلام علاوه بر اصلاحات جزئى، یک اصلاح کلى هم توسط وصى‏پیغمبر صورت مى‏گیرد. این هم یک فصل راجع به خاتمیت.

پى‏نوشتها

1- سوره احزاب، آیه 40 2- سوره انفال، آیه 35 3- سوره آل عمران آیه 67. 4- سوره شورى، آیه 13 5- سوره حج، آیه 47

خاتمیّت پیامبر اسلام

اسلام کاملترین و آخرین دین الهی و پیامبر آن آخرین رسول الهی است و بعد از پیامبر اسلام پیامبر دیگری نخواهد آمد. همه مسلمانان بر این عقیده اجماع و اتفاق نظر دارند و تا به حال هیچ مسلمانی منکر این عقیده نبوده است. علاوه بر اتفاق نظر مسلمانان، قرآن و احادیث قطعی اصل خاتمیّت پیامبر اسلام را اثبات می‏کند.

قرآن می‏فرماید: ما کان محمد ابااحد من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النبییّن و کان اللّه بکل شیء علیماً (1)محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است و خدا همواره بر همه چیزی داناست.

خاتم (به فتح تا، یا به کسر تا) دلالت بر این می‏کند که با نبوت مهر خورده و این مهر شکسته نخواهد شد و پیامبر دیگری با شریعتی جدید نخواهد آمد. چنان که موارد استعمال واژه‏های هم خانواده خاتم همچون «تختم، مختوم، ختام» نیز به همین معناست یعنی مهر کردن و به آخر رسیدن یا پایان یافتن است و به عبارت دیگر: خاتم به معنای چیزی است که به وسیله آن پایان داده می‏شود و چون خاتم به معنای پایان دادن است پیامبر اسلام، پایان بخش نبوت است و خاتم الانبیاء بودن پیامبر به معنای خاتم المرسلین بودن هست زیرا مرحله رسالت مرحله‏ای فراتر از نبوت است که با ختم نبوت رسالت نیز خاتمه می‏یابد.

روایات فراوانی نیز از پیامبر و ائمه وارد شده که بر همین معنا پافشاری می‏کنند و این که برخی خاتم را به معنای انگشتر و چیزی که مایه زینت به حساب آورده‏اند به خاطر همین است که نقش مهره را بر روی انگشتر هایشان می‏کندند و بوسیله آن نامه‏ها را مهر می‏کردند که این مهر کردن حکایت از پایان نامه داشت. از این رو با دقت در روایات ذیل می‏توان پرده از ابهام این واژه برداشت.

1ـ انس می‏گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم، می‏فرمود:انا خاتم الانبیاء و انت یا علی خاتم الاولیاء. و قال امیر المؤمنین(ع):

ختم محمد(ص) الف نبی و انی ختمت الف وصی...»(2) من پایان دهنده پیامبران و تو یا علی پایان بخش اولیاء هستی و امیرالمؤمنین (ع) فرمود: محمد پایان بخش هزار پیامبر و من هزار وصی را پایان بخشیدم.

2ـ پیامبر (ص) فرمود: «انا اول الانبیاء خلقاً و آخرهم بعثاً»(3)؛ من از نظر آفرینش اولین و از حیث بعثت آخرین پیامبرم.

3ـ پیامبر(ص) فرمود: «مثل من در بین پیامبران، مانند مردی است که خانه‏ای را بنا کرده و آراسته است، مردم برگرد آن بگردند و بگویند: بنایی زیباتر از این نیست جز این که یک خشت آن خالی است «فانا موضع اللبنة، ختم بی الانبیاء»،(4) و من پرکننده جای آن خشت خالی هستم از این رو نبوّت پیامبران به من ختم پذیرفت.

4ـ امام باقر (علیه السلام) فرمود: «ارسل الله تبارک و تعالی محمّداً الی الجنّ و الانس عامّة و کان خاتم الانبیاء و کان من بعده اثنی عشر الاوصیاء».(5)

5 ـ حقتعالی در خطاب به حضرت زکریّا فرمود: «یا زکریّا قد فعلت ذلک بمحمّدٍ ولا نبوّة بعده و هو خاتم الانبیاء» پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) ختم پیامبران و پیامبری بعد از او نیست.

6ـ حضرت موسی بن عمران (ع) نیز همچون سایر پیامبران این حقیقت را بر زبان آورده است که پیامبر اسلام حضرت محمّد (ص) خاتم پیامبران است «قال رسول الله: و فیما عهد الینا موسی بن عمران (علیه السلام) انّه اذا کان آخر الزّمان یخرج نبیّ یقال له «احمد»(ص) خاتم الانبیاء لا نبیّ بعده، یخرج من صلبه ائمّة ابرار عدد الأسباط»(6) بعد از او پیغمبری نیست و از صلب او دوازده پیشوا به تعداد اسباط بنی اسرائیل خارج می‏شوند.

7ـ پیامبر (ص) همچنان فرمود جبرئیل هنگام ظهر بر من نازل شد و گفت: یا محمّد(ص) خداوند تو را سیّد پیامبران و علیّ را سیّد اوصیاء قرار داد...«محمّد سیّد النبیّین و خاتم المرسلین و جعل فیه النبوة...»(7) محمّد سیّد پیامبران و خاتم رسول است و در او نبوّت را قرار داد.

8 ـ امیرالمؤمنین به کرات در جای جای نهج البلاغه به خاتمیّت حضرت محمّد (ص) تصریح کرده و به طور شفّاف خاطرنشان ساخته است که محمّد (ص) پایان بخش پیامبران است، مانند:

الف)(رسول اللهّ) فقفّی به الرسل و ختم به الوحی.(8)

ب) (رسول اللّه) «الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق».(9)

ج) «امین وحیه و خاتم رسله».(10)

9ـ حضرت مسیح (علیه السلام) ـ بنا به نقل انجیل یوحنّا ـ فرمود: «انّی سائل ربّی ان یبعث الیکم «فارقلیط» آخر یکون معکم الی الابد و هو یعلّمکم کلّ شی‏ءٍ»(11) من از پروردگارم خواستم برای شما «فارقلیط» دیگری (یعنی حضرت محمّد(ص) را مبعوث فرماید که تا ابد با شما باشد و هر چیز را به شما بیاموزد.

10ـ امام محمّد باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه «ما کان محمّدٌ ابا احدٍ من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النّبییّن» می‏فرماید: خاتم النّبییّن یعنی پیامبری بعد از حضرت محمّد(ص) نخواهد بود «یعنی لا نبیّ بعد محمّد».(12)

پرسش هایی درباره خاتمیت

از دیرباز پیرامون مسأله خاتمیت پرسش هایی مطرح بوده که امروزه نیز احیاناً در قالب‏های نوینی شکل گرفته و پاره‏ای اشکال‏های جدید نیز بر آن افزوده شده است، در آینده نیز دگر باره در همین شکل و یا در قالب‏های مدرن‏تری به بازار عرضه خواهد شد.

از این رهگذر ما در این نوشته به بعضی از آن‏ها اشاره کرده و به پاسخ گویی خواهیم پرداخت:

الف) آیا با توجّه به سیر تکاملی بشر، چگونه انسان می‏تواند از رهبری آسمانی محروم باشد؟

ب) آیا قوانین عصر نبوّت می‏توانند در این روزگار جوابگو باشند؟

ج) آیا با قطع شدن وحی و نبوّت. باید انسان از ارتباط با جهان غیب محروم بماند؟

د) حجّیت و ولایت دینی از آن پیامبر(ص) است و بابسته شدن دفتر نبوّت به مهر خاتمیّت شخصیّت هیچ کس پشتوانه سخن او نیست، بدین معنا که خطاب پیامبران نوعاً آمرانه، از موضع بالا و غالباً بدون استدلال است، به قرآن و دیگر کتب آسمانی به ندرت استدلال‏هایی ، مانند: «لو کان فیهما الهة الاّ اللّه لفسدتا»؛(13)یافت می‏شود از این رو شیوه سخن پیامبران این است که «ما علی الرّسول الاّ البلاغ»(14) کاری جز تبلیغ و ابلاغ پیام الهی بر عهده پیامبر نیست حتّی «قل هاتوا برهانکم»(15) هم که می‏گویند معطّل برهان آوردن مخالفان نمی‏شوند، پیشاپیش برهانشان را باطل می‏دانند «حجّتهم داحضةٌ عند ربّهم»(16) این نکته ما را به عنصر مقوّم شخصیت حقوقی پیامبر نزدیک می‏کند، این عنصر ولایت است.

ولایت به معنای این است که شخصیّت فرد سخنگو، حجّت سخن و فرمان او باشد، و این همان چیزی است که با خاتمیّت مطلقاً ختم شده است. بنابر این وقتی در کلام، دلیل می‏آید، رابطه کلام با شخص و شخصیت گوینده قطع می‏شود، از آن پس ما می‏مانیم و دلیلی که برای سخن آمده است، اگر دلیل قانع کننده باشد مدّعا را می‏پذیریم و اگر نباشد نمی‏پذیریم، دیگر مهم نیست که استدلال کننده علی (علیه السلام) باشد یا دیگری، از این پس دلیل پشتوانه سخن است نه گوینده صاحب کرامت آن.

جهت دریافت فایل خاتمیت و مهدویت لطفا آن را خریداری نمایید


تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی

مقدمه قرآن بزرگترین یاور و استوارترین پناهگاه برای همه ی نویسندگان و شاعران اسلامی بوده است حتی کسانی هم که اندیشه ای ناهمسو با اسلام داشته اند به این ریسمان خدایی چنگ زده اند و در پس این دژ استوار، پناه گرفته اند، اگر چه اینان از این تمسک طرفی برنبسته بلکه در تیرگی ها فرو رفته اند که«من یهدالله فهو المهتدی و من یضلل فأولئک هم الخاسرون» (آیه ی
دسته بندی معارف اسلامی
بازدید ها 0
فرمت فایل doc
حجم فایل 2184 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 190
تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی

فروشنده فایل

کد کاربری 2106
کاربر

تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی

مقدمه

قرآن بزرگترین یاور و استوارترین پناهگاه برای همه ی نویسندگان و شاعران اسلامی بوده است حتی کسانی هم که اندیشه ای ناهمسو با اسلام داشته اند به این ریسمان خدایی چنگ زده- اند و در پس این دژ استوار، پناه گرفته اند، اگر چه اینان از این تمسک طرفی برنبسته بلکه در تیرگی ها فرو رفته اند که:«من یهدالله فهو المهتدی و من یضلل فأولئک هم الخاسرون» (آیه ی 178/اعراف) و کلام مولانا هم به معنی این آیه اشاره دارد:

در بنی فرمود کاین قرآن ز دل

هادی بعضی و بعضی را مضل

قرآن برای مسلمانان نیز هم زبان دل است و هم ترجمان اعتقاد و پشتیبان آن تقدیسی را متداعی می کند که هم آرام بخش است و هم شکوهمند، شکوهی معنوی که همه را به سکوت وا- می دارد، «اذا قرﺉ القرآن فاستمعوا له و انصتوا» (آیه ی204 / اعراف) و آرامشی که نتیجه هدایت و ایمان است، «هدی للناس و بنیات من الهدی و الفرقان» (آیه ی 185/بقره ) به علاوه مضامین قرآنی بخش عمده ای از عاطفه ی جمعی همه ی مسلمانان را به خود اختصاص داده است.

رشته استواری است که میان آنان پیوند برادری ایجاد کرده، هم ضامن بقا و دوام خود است و هم جاودانگی اعتقادات اسلامی را تضمین می کند. این ویژگی همان عنایت الهی است که مانع هر گونه تحریف و تغییر احکام و قرآن نیز هست.

زبان فارسی از زبان های عمده ی بهره دهنده به فرهنگ اسلامی و بهره برنده از معارف انسان ساز قرآنی است از این رو دانستن قرآن و حدیث و درک معانی و مضامین والای آن لازم می نموده و پیوسته مورد نظر مردم به ویژه ادب دوستان و منتقدان بوده است.

بدین ترتیب ما بر آن شدیم تا پژوهشی درباره ی نقش قرآن و حدیث در ادب فارسی، داشته باشیم.

چکیده

خداوند برای هدایت انسان ها، پیامبران الهی را به سوی بشر مبعوث کرده است تا اندیشه و تفکر آنان را تحول و در رفتار و کردار افراد بشر و جوامع آنان تغییر ایجاد کند.

هدف از این گردآوری اشاره به تاثیر قرآن و حدیث، که هر دو در هدایت بشر نقش به سزایی دارند، است.

برای این منظور ما در این تحقیق به ترتیب زندگانی و تاثرات هشت تن از شاعران بزرگ را دنبال کردیم و برای این که تاثر هر نویسنده و سخنور را بهتر ردیابی کنیم از زندگانی آن شاعر و نویسنده به اجمال سخن گفتیم و میزان اشتغال وی به علوم قرآنی از جمله تفسیر کتاب مجید و احادیث رسول اکرم و اخبار معصومین را تا حد ممکن یادآوری کردیم.

در این تحقیق با توجه به پرسشنامه ای که تهیه گردید و در اختیار چهل نفر از دانش قرار گرفت، ما به بررسی میزان آشنایی آن ها با مفهوم قرآن و حدیث و نقش آن ها در ادبیات فارسی پرداختیم و پس از مشاهده- ی پاسخ نامه ها نتایج حاصل را به صورت جداول و نمودار هایی برای هر سوال به صورت مجزا نشان دادیم و پی بردیم که هر دو گروه آماری نتایج یکسانی داشتند.

فصل اول

کلیات تحقیق

1-1 مقدمه

این تحقیق توسط دانش آموزانی گردآوری شده که در اول راه توکل بر خدا و تشویق اساتید فرزانه و پشتکار را سرلوحه کار خود قرار دادند. در این فصل شما را از هدف و اهمیت تحقیقمان آگاه خواهیم کرد و در آخر این که، ارکان اساسی تحقیقمان را توضیح خواهیم داد تا ابهامات برطرف شود و با دیدی بازتر تحقیق را دنبال کنیم.

1-2- بیان مسئله

برای آشنایی با تأثیراتی که قرآن و احادیث در ادبیات فارسی برجای گذاشته اند، لازم است معروف ترین و متداول ترین نام کتاب خدا که قرآن است را بشناسیم و آن را تلاوت کنیم و با تأثیراتی که آیات و احادیث به صورت های مختلف : تلمیح، تمثیل، قصه های منظوم و منثور شعرا و نویسندگان ایرانی و فارسی زبان گذاشته اند آشنا شویم.

1-3- اهداف تحقیق:

- بررسی تأثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی

- بررسی عوامل موثر بر تأثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی

- تأثیر قرآن و حدیث در اعتلای متون نظم و نثر ادبیات فارسی

1-4- اهمیت تحقیق:

در دورانی که قرآن در برخی از کشور های اسلامی فقط برای کسب مقام و یا مزایای اقتصادی تلاوت می شود و شعرای آن ها بدون تاثر از قرآن شعر می سرایند بر خود لازم دانستیم به گردآوری این مطالب بپردازیم. امید است توانسته باشیم با انجام این کار به سطح آگاهی خود و دیگران افزوده باشیم.

1-5- سئوالات تحقیق

1- عوامل مؤثر بر تاثیرگذاری قرآن و حدیث در ادب پارسی کدام است؟

2- تا چه حد شعرای فارسی زبان از آیات قرآن در اشعار خود تأثیر پذیرفته اند؟

3- از میان شعرای متقدم کدامیک از آیات و احادیث در شعر خود بهره گرفتند؟

4- میزان استفاده حافظ از احادیث و قرآن در اشعارش تا چه اندازه بوده است؟

5- داستان یوسف از دیدگاه مولوی چگونه است؟

6- آیا سنایی در اشعار خئد به تصویر پردازی قرآن پرداخته است؟

7- آیا شهریار در اشعار خود از نهج البلاغه بهره برده است؟

1-6-فرضیه ها

1- ادبیات فارسی از کلام قرآن بهره های فراوانی گرفته است.

2- برخی از شعرای متقدم از آیات و احادیث در شعر خود بهره گرفته اند.

3- میزان استفاده حافظ از احادیث و قرآن در اشعار وی زیاد بوده است.

4- مولوی داستان حضرت یوسف را در اشعار خود بررسی کرده است.

5- سنایی در اشعار خود به تصویر پردازی قرآن پرداخته است.

6- شهریار در اشعار خود از نهج البلاغه بهره برده است.

1-7- کلید واژه ها

ادبیه:جمع«ادب» است و دانش های متعلق به ادب، در اصل(فنون ادبیه) یا (علم ادبیه) بوده است و بعد(ادبیه) صفت جعلی موصوف را جمع بسته اند.

ادب: 1- فرهنگ ، دانش2- دانشی که قدما آن را شامل: لغت، صرف ، نحو ،معانی، بیان، بدیع، عروض و قافیه، انشاء و تاریخ دانسته اند و آن را ادبیات گویند.

حدیث: هر چه که از آن خبر دهند و نقل قول کنند. خبری که رسول(ص) و ائمه نقل کنند.

پارسی:منصوب به فارسی است.

قرآن: اتصال – نزدیک شدن، به هم پیوستن و کتاب آسمانی مسلمانان است.

(فرهنگ فارسی معین، جلد 2-1)

فصل دوّم

پیشینه تحقیق

1-1- مقدمه

از آن جایی که برای دانستن درباره ی تأثیر قرآن و حدیث بر ادب پارسی باید با خود ادبیات بیشتر آشنا شده سپس تأثیر قرآن و حدیث را در آن بررسی کنیم، بنابراین بر آن شدیم تا با تحقیق در رابطه با این موضوع اطلاعات لازم را برای شناخت بیشتر آن کسب کنیم.

ضمن این که خواندن هر کتابی در ذهن خواننده ابهامات و سئوالاتی ایجاد می کند که گاهی با خواندن دیگر کتب رفع می شود و گاهی به نقد می انجامد که ما با خواندن چندین کتاب نقدهایی از آن ها کردیم، که اگر نقد ما به جا باشد انشاء ا. . . سازنده نیز خواهد بود و اگر بی جاست همین جا از نویسندگان کتاب ها پوزش می طلبیم.

2-2 تاریخچه موضوع

زبان ایران پیش از اسلام، که مادر و ریشه زبان امروز ایران است، پارسی (فارسی) نامیده می- شود. این زبان از شاخه زبان های هندی و اروپایی به این ترتیب با اغلب زبان های جهان متمدن ( قدیم و جدید ) خویشاوند است. زبان فارسی به سه دوره جداگانه تقسیم می شود :

-فارسی باستان : که در دوره هخامنشی رایج بوده و فرمان ها و نامه های شاهان به آن زبان نوشته می شده است.

-فارسی میانه : زبان های ایرانی میانه به دو گروه عمده شرقی و غربی تقسیم و هر کدام از این دو گروه به دو شاخه شمالی و جنوبی مجزا شده اند.

- فارسی نو : پس از ورود اسلام به ایران زبان فارسی تحول تازه ای را پشت سر گذاشت و با استفاده از خط (الفبا) عربی به مرحله نوینی گام نهاد که در اصطلاح ، فارسی نو (دری) گفته می شود.

معمولا دوره های تاریخ ادبیات را در گذشته بدون هیچ دلیلی برمبنای سلسله ها تقسیم بندی می کردند و به این ترتیب ادبیات را تابع جریان های سیاسی حاکم قلمداد می کردند مثل ادبیات دوره مغول اما تقسیم دوره های ادبی با تقسیمات سیاسی ، تاریخی و جغرافیایی همخوانی نداشت و هرگز اصل و مبنا قرار نمی گرفت.

در عصر رودکی که دوره خردآزمایی نیز نام گرفته شعر دری با تمام ویژگی های زبانی و مضمونی خود، روبه گسترش نهاد. دردوره سامانی رودکی به پدر شعر فارسی مشهور و مورد تمجید شاعران پس از خود هم چون عنصری قرار گرفت.

به عصر ناصرخسرو دوره شعر مکتبی نیز گفته می شود و از این هنگام بود که ادبیات عرفانی و مردمی شکل یافت ، زبان دری از خواستگاه خود ،خراسان، خارج گردید و به داخل فلات ایران و اندکی بعد به آذربایجان نیز راه یافت و به دلیل آن که زبان رسمی حکومت مرکزی بود شاعران و نویسندگان ناگزیر بودند فارسی را فرا گیرند و با آن به سرودن شعر و تالیف کتاب بپردازند.

2-3- پیشینه نظری

1- قرآن کریم- ترجمه و تفسیر مجتبی فولادوند

2- 1371- فرهنگ قصه های پیامبران(تجلی شاعرانه اشارات داستانی در مثنوی)، مه دخت پورخالقی چترودی

در این کتاب اشعاری از مثنوی که با سوره های قرآن و با داستان ها و وقایع قرآنی مطابقت داشته است جمع آوری شده است.

3- 1375 – دیوان ناصر خسرو- جهانگیر منصور

مربوط به اشعار جمع آوری شده ی ناصر خسرو می باشد.

4- 1375- فرهنگ معین جلد 1 و 2- دکتر محمد معین

در لغت نامه ی پارسی معین به توضیح برخی لغات دشوار ادبی پرداخته شده است.

5- 1376- گنجینه سخن جلد 1 و 2 و 3، دکتر ذبیح الله صفا

به طور مختصر به شرح تاریخچه ی ادبیات پارسی پرداخته شده است.

6- 1377- کلیات خمسه حکیم نظامی گنجوی، نظامی گنجوی

مربوط به اشعار جمع آوری شده از نظامی می باشد.

7- 1377- تفسیر نمونه جلد 19- استاد مکارم شیرازی و همکاران

به تفسیر آیات شریف قرآن پرداخته شده است.

8- 1378 ه.ش- مرآت مثنوی- تلمذ حسین

در مرآت مثنوی پس از ستایش مولانا و اشاره به شاعران هم عصر وی، اشعار مولانا در شش دفتر او به طور خلاصه بیان گردیده و در پایان اشعاری از وی که با آیات الهی مطابقت داشته اند گردآوری شده است.

9- 1379- نشریه بشارت قسمت پانزدهم- سیدمحمد راستگو

در این مجله مفاهیمی درباره ی قرآن کریم بیان شده است و سعی شده است که قرآن برای خواننده ملموس تر شود.

10- 1380- پرتوهایی از قرآن و حدیث در ادب فارسی- دکتر محمدرضا راشد محصل

به بررسی نقش قرآن و حدیث در ادب پارسی پرداخته شده است.

11-1377 – نشریه بشارت قسمت دهم- سید محمد رضا راستگو

در این نشریه اولا به توضیح مختصری از زندگینامه ی حافظ پرداخته شده و ثانیا اشعاری از وی که با قرآن مطابقت داشته اند جمع آوری شده است.

12- 1380- نشریه گلستان قرآن پیاپی 108- ثابت(سهیل) محمودی

به بررسی نحوه ی تأثیرپذیری ادبیات پارسی از قرآن پرداخته شده است.

13- 1385- قرآن، ادب و هنر- حجت الاسلام محسن عباس نژاد

اشعاری از شاعران پارسی زبان که با قرآن و احادیث مطابقت داشته اند جمع آوری شده است.

2-4- پیشینه عملی(نقد کتاب)

1- یکی از معایب کتاب گنجینه سخن نثر دشوار آن است به علاوه این کتاب دارای جملات طویل و بلندی است که فهم و درک آن را مشکل می سازد و هم چنین از ذکر نمودن نام انتشارات خودداری کرده و دارای نگارشی قدیمی می باشد.

2- در کتاب کلیات خمسه نظامی گنجه ای یکی از کاستی ها و معایبی که می توان یافت این است که در هیچ کجای کتاب از نام مصحح کتاب یاد نشده است و هم چنین در جای جای کتاب از کلمات مشکلی استفاده شده است که فهم آن ها برای ما چندی مشکل بود.

2-5- ضرورت تحقیق:

در هیچ جا از اشعار شعرای پارسی به چشم نمی خورد که آیات قرآن و احادیث در اشعارشان تأثیر نداشته باشد و تفاوت اشعار شاعران اسلامی با شعرای اروپایی در این است که قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی فقط برای تلاوت نبوده بلکه عملاً در اشعار شعرای فارسی زبان اسلامی به عنوان یک فرهنگ اسلامی بر مردم و جامعه تأثیر گذاشته است. پس بر خود لازم دانسته تا تأثیر قرآن و احادیث را در ادب فارسی بشناسیم.

فصل سوّم

روش تحقیق

3-1- مقدمه

روش های متفاوتی برای تحقیق و پژوهش موجود است که موارد استفاده از آن بستگی به موضوع تحقیق و پژوهش دارد ما در این فصل به روش هایی که موجود و از آن ها استفاده کرده ایم خواهیم پرداخت. امید است که این روش ها مورد استفاده ی دیگران نیز قرار بگیرد.

3-2- روش های مورد استفاده در تحقیق

روش های کلی و عمومی تحقیق عبارتند از:

الف) تجربه و آزمایش ب) مشاهده ج) پرس و جو د) مطالعه

ممکن است در تحقیق از یک یا دو یا هر چهار روش، متناسب باموضوع تحقیق، استفاده شود.

الف) تجربه و آزمایش: بیشتر در موضوعاتی که مربوط به رشته ی تجربی است مورد استفاده قرار می گیرد.

ب) مشاهده: که به طور مستقیم با مشاهده کردن اطلاعات جمع آوری می شود، که به علت محدودیت زمانی موفق به اجرای آن نشدیم.

ج) پرس و جو از طریق پرسشنامه: در این قسمت جامعه آماری ما دانش آموزان سوم و پیش دانشگاهی رشته ی علوم انسانی دبیرستان نمونه فرهنگ آرمینه ی مصلی نژاد است.

پرسشنامه ای که به تعداد 10x سؤال در رابطه با نقش قرآن و احادیث در ادب پارسی به طور تصادفی در اختیار آن ها قرار داده شد و پس از جمع آوری اطلاعات با رسم جدول و نمودار برای هر سئوال نگرش دو گروه از دانش آموزان مقایسه شد.

د) مطالعه: پژوهشگر موضوع خود را انتخاب می کند و به جستجو در منابع مختلف می- پردازد. این جست و جو ممکن است کتابخانه ای باشد.

در روش کتابخانه ای دست یافتن به کتاب بستگی به شیوه ی هر کتابخانه دارد. با پژوهش در کتب، منابع علمی و دیگر مآخذ در محدوده ی کتاب و کتابخانه و آن چه به این فضا مربوط است (مانند استفاده از ابزارهای نوین اطلاع رسانی) به بررسی موضوع تحقیق پرداخته می شود. ما بیش از نیمی از تحقیق خود را از روش فوق در کتابخانه های مختلف بهره بردیم.

3-3- فنون گردآوری اطلاعات و توضیح آن ها

فنون گردآوری اطلاعات دو شیوه است: 1) میدانی 2)کتابخانه ای

میدانی به سه شیوه مصاحبه، مشاهده و پرسش نامه تقسیم می شود که ما در مبحث قبل به آن اشاره کردیم. در روش دوم، کتابخانه ای، گردآوری اطلاعات یا به صورت نقل عین مطالب یا خلاصه ای از مطلب و یا برداشتی از مطلب است. موضوع مورد اهمیت در گردآوری اطلاعات، شیوه ی درست ارجاع دادن مطالب است و باید قوانین مربوط به هر کدام از سه شیوه را رعایت کنیم؛ مثلاً، در مورد نقل عین مطلب حتماً باید آن را در گیومه قرار دهیم.

لازم به ذکر است اگر قصوری در این مورد رخ داده به علت کم کاری نبوده، بلکه عدم وقت کافی، کمبود امکانات و عدم شناخت ما نسبت به این موضوع بوده است.

3-4- جمع آوری داده ها

جهت جمع آوری اطلاعات، از پرسشنامه استفاده شده است که این پرسشنامه توسط متخصصین تهیه شده است.

جهت بررسی پایایی پرسشنامه در یک نمونه ی ده تایی( pilot study) دو بار با فاصله زمانی یک هفته، پرسشنامه داده شده و با استفاده از آزمون های آماری مناسب پایایی پرسشنامه تایید گردیده است. هم چنین جهت بررسی روایی پرسشنامه از آلفای کرانباخ در یک نمونه پانزده تایی استفاده شده است.

3-5- تجزیه و تحلیل داده ها

جهت توصیف اطلاعات از نمودار ها و جدول های آماری مناسب استفاده شده و در تحلیل میانگین نمره، از آزمون های آماری t-test (مقایسه میانگین ها) و F ( مقایسه واریانس- ها) استفاده شده است.

علاوه بر این، جهت بررسی روایی و پایایی پرسشنامه از آلفای کرانباخ و pair t-test استفاده شده است.

در این تحقیق از نرم افزار های Excel و SPSS استفاده شده است و سطح معنی داری آزمون ها 05/0 در نظر گرفته شده است.

فصل چهارم

یافته های تحقیق

4-1- مقدمه

از آن جا که تمامی محققان در جوامع بشری در پی نقش قرآن وحدیث بوده اند،از کشور های غربی تا شرقی و بر اساس سطح فکری افراد همه برای رساندن جامعه ی خود به رشد فکری و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی تلاش دارند .در این فصل به گوشه از این نقش و تاثیر قرآن وحدیث در ادبیات فارسی خواهیم پرداخت .

قبلا باید این نکته را یاد آوری نمائیم که قرآن به عنوان یک الگوی بشری همواره مورد توجه شاعران و سخنوران قرار گرفته تا آن جا که آن ها در بسیاری از اشعار و نوشته های خود از قرآن و حدیث بهره- های فراوانی گرفته و در واقع با همت و پاسداری مسلمانان بوده که در آن هیچ تحریفی صورت نگرفته است.

4-2- قرآن کتاب آسمانی ما:

قرآن از درون سو، چراغی است که راه شریعت و دیانت را برای روندگان، روشن و آشکار می سازد و آنها را از گمراهی و کژ راهی باز می دارد و از برون سو، باور دینی مردم را پاس می دارد. (نشریه بشارت، 1379: 18/53-50)

قرآن ظاهری دارد و باطنی. ظاهر آن همین واژه ها و آیاتی است که نوشته، خوانده، شنیده و دیده می شود. این ظاهر پرده ای است که قرآن راستین را ، یعنی؛ حقیقت باطنی قرآن را فروپوشانده است و گرچه اکثر اوقات مردم با همین پوشش و لایه بیرونی قرآن سروکار دارند، اما باید دانست که قرآن حقیقی و حقیقت قرآن، نه همین لایه برونی و واژگانی است. از این رو بی آن که این لایه بیرونی فرو گذاشته، باید سعی شود که به لایه های درونی قرآن راه یافت و چهره راستین آن را از پرده های واژگانی جست و جو کرد. البته این مرحله شایستگی ها و بایستگی هایی را می طلبد.(همان منبع:54-53)

4-3- تعریف ادبیات:

براساس فرهنگ دهخدا در واقع ادبیات، «دانش های متعلق به علوم ادبی» گفته می شود و در فرهنگ معین ادبیات این چنین معنا شده: «ادبیات مجموعه آثار با ارزش باقی مانده از سخنوران و نویسندگان کهن هر ملّتی است و آثار رایج میان مردم اهم از چیستان ها، افسانه ها و همانند آن.»

اما شاید بتوان ادبیات را نه بر مبنای« داستانی» یا «تخیلی»بودن بلکه بر این اساس که زبان را به شیوه ی خاصی به کار می گیرد تعریف کرد، یعنی؛ ادبیات زبان معمول را دگرگون می کند قوت می بخشد و به گونه ای نظام یافته آن را از گفتار روز منحرف می سازد.

( Www. Dibache. Com:25/11/1387)

فرضیه 1: ادبیات فارسی از کلام قرآن بهره های فراوانی گرفته است.

قرآن کتاب دینی و اعتقاد نامه همه مسلمانان جهان است. قرآن شریف این کتاب حکمت و هدایت نظر به مرتبه ی بعدی انسان ها از خاک تا افلاک دارد و اساسا آمده است که آدمی را از شهوات پست حیوانی به اوج افلاک و سفرهای علوی و آسمانی برساند. کتابی که با گذشت هزار و چهارصد سال، با زندگی آنان عجین شده و گویی با رگ و پوست و خون آنان درهم آمیخته، لذا خواندن، درک مفاهیم و آموزش این کتاب بزرگ به منزله زیستن و حیات دوباره انسان هاست. (www.aftab.com:30/11/1387)

از روزی که انسان به این جهان قدم می نهد تا روزی که از این جهان فانی توشه حیات اخروی را بر می گیرد و رخت سفر می بندد در غم و شادی و در زندگی اجتماعی و فردی با قرآن و حدیث سروکار دارد و همین ملازمت و مخلوط شدن زندگی با این کتاب آسمانی نیاز به فهمیدن و فهمانیدن آن را برای هر مسلمانی آشکار می سازد. (همان منبع)

از این گذشته بر همه آشکار است که پس از فتح ایران توسط اعراب و لشکر اسلام، مردم ایران که ندای حیات بخش اسلام را با گوش جان شنیدند، با شور و شوق تمام این فرهنگ را پذیرفتند و در بالندگی و رشد آن در زمینه های گوناگون علمی، اعتقادی، اجتماعی و سیاسی، ادبی و هنری پا به پای دیگر مسلمانان حرکت کردند(و چه بسا در مواردی گوی سبقت را از اعراب ربودند) و سرمایه های جاودان و ماندگاری را برای ما آفریدند. (همان منبع)

ادبیات کهن سال ایران چنان مفاهیم گوناگونی را از این سرچشمه های پربرکت الهی وام گرفته بنابراین آشنایی با قرآن و حدیث، آگاهی نسبت به تمامی زوایای سروده ها و نوشته های شعرا و نویسندگان ایرانی به امری محال مبدل شده است. از طرفی، این تأثیرپذیری تنها به حوزه مفاهیم محدود نشده و حوزه علوم ادبی و چگونگی به کارگیری کلمات و کیفیت کلام را نیز در برگرفته است. (همان منبع)

یکی از این سرمایه های افتخارآمیز، سروده های شاعران و سخنوران و نوشته های دبیران و مترسلان و نویسندگان و تاملات عارفان و اندیشه های حکیمان و فیلسوفان ایرانی مسلمان است. (همان منبع)

مقصود این است که در صدر اسلام یعنی قرن اول و دوم، ادبیات عربی، آن مقداری که قرآن باید جای خود را در آن باز کند، نکرده است و هر چه زمان می گذرد قرآن بیشتر آن ها را تحت نفوذ قرار می دهد. به عنوان مثال رودکی که از شعرای قرن سوم است اشعارش فارسی محض است و نفوذ قرآن زیاد در اشعارش به چشم نمی خورد، اما کم کم در زمان فردوسی و حتی بعد از آن نفوذ قرآن بیشتر مشاهده می شود. (همان منبع)

در قرن ششم و هفتم یعنی در دوران مولوی ، مولوی حرفی غیر از قرآن ندارد و هر چه می گوید تفسیرهای قرآن از دیدگاه عرفانی اوست. (همان منبع)

4-4- تاثیرات دین اسلام در عرصه ادبیات

دین اسلام تاثیرات زیادی در تمام شئون زندگی ایرانیان به ویژه در عرصه ادبیات از خود به جای گزارده تا جائیکه اگر به کتاب هایی که از پیشینیان بر جای مانده نظری افکنده شود ، دریافت خواهد شد که کمتر موضوع ادبی است که مایه خود را از مفاهیم قرآنی نگرفته باشد به گونه ای که در بیشتر مفاهیم و مطالب آن ها یا به طور آشکار و یا غیرمستقیم مانند کنایه و ایهام به بیان نکته ای حکمت آموز از کلام خداوند اشاره شده و در این زمینه کافی است به قلم بزرگ مردانی چون مولوی، سعدی، فردوسی و دیگر آثار منظوم و منثور نظری افکنده شود تا مشاهده شود که چقدر از آیات ، اشارات ، عبارت و یا نکات و دستورات تربیتی ، اخلاقی، علمی و سیاسی و . . . آورده و با شعرهای خود ذهن بشر را به تکاپو وا داشته است.) www.aftab.com)

در تاریخ ادبیات فارسی، نشانه های تاثیر قرآن در نظم و نثر فارسی کاملا مشهود است و به صور گوناگون، شعرا و نویسندگان از عبارات و مضامین آیات قرآنی و الفاظ قرآنی استفاده کرده اند. این استفاده، یا عین عبارت یا به مضمون یا به صورت اشاره یا به صورت حل و ترجمه یا به صورت کاربرد الفاظ قرآنی بوده است. نمونه های زیادی در دوره های ادبی زبان فارسی است که این تاثیرات را کاملا نشان می دهد. در قرن چهارم هجری اصولا معارف اسلامی پایه و اساس فرهنگ جوامع مسلمان بوده و در همه شئون زندگی مسلمانان نفوذ داشته است. در دوره(عصر سامانی) شواهد متعددی برای این تاثیر می توان یافت. در اشعاری از این دوره، مضامین و قصص قرآنی و احادیث نبوی به صورت های متفاوت بازتاب پیدا کرده است. (همان منبع)

بطور کلی در اشعار شاعران و نثرهای نویسندگان به غیر از آیات الهی به سخن معصومان و احادیث آنها بسیار اشاره کرده اند. اما بزرگترین چیستان ، سر اسرار هستی آفریدگار است و در کنار آن چرایی آفرینش و از کجایی آن، هان که مولانا می گوید:

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

(همان منبع)

بعد از ظهور اسلام در ایران، نزدیک به دو قرن ادبیات فارسی مکتوب قابل توجه نداشته ایم. البته این نکته به این معنا نیست که ادبا و شعرا از نوشتن و سرودن دست کشیده اند بلکه بنا بر ضرورت هایی که در آن هنگام به وجود آمد، به زبان عربی تمایل پیدا کردند و لی نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که این تاثیر پذیری به مرور در بین ادبا و شعرا بیشتر شده است. (همان منبع)

در دوره غزنوی هم شواهد متعددی از تاثیر آیات قرآنی و مضامین قرآنی در شعر فارسی وجود دارد. به عنوان مثال می توان به نمونه هایی از عنصری اشاره کرد: «در دشمنانت گرچه کثیرند خیر نیست/ چونان که گفت یزدان لاخیر فی کثیر» که اشاره است به سوره نسا،آیه 114: «لاخیر فی کثیر من نجویهم». در اینجا عنصری به صراحت به این عبارت قرآنی اشاره می کند.در جای دیگر باز عنصری اشاره دارد به داستان هاروت و ماروت در سوره بقره و می گوید: « زهره به دو رخسار تو داده همه زیور/ هاروت به دو چشم تو داده همه دستان»(همان منبع)

4-5- صبر و شکیبایی قرآن در نظم شاعران

در قسمت زیر نمونه ای از اشعار شعرایی که در باره ی صبر و شکیبایی است مشاهده می شود و البته این اشعار از برخی از آیات نیز بهره گرفته اند. (www,aftab.com)

« یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون»؛( آل عمران/200)؛ «ای اهل ایمان! در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مراقب کار دشمن باشید تا شاید رستگار گردید.» (همان منبع)

«انما یوفی الصابرون أجرهم بغیر حساب؛ زمر/10؛ صبر کنندگان را مزد بی شمار داده می شود.» (همان منبع)

«و إن تصبروا و تتقوا فإن ذلک من عزم الأمور»؛ آل عمران/186؛ و اگر صبر پیشه کنید و پرهیزگار شوید(البته ظفر بیابید) که ثبات و تقوا سبب نیرومندی و قوت اراده در کارها است.» (همان منبع)

هیچ عمل نزد خدای جلیل نیست به مقبولی صبر جمیل

صبر گشاینده هر مشکل است همدم جان است و اسیر دل است.

همه کارها از فرد بستگی گشاید و لیکن به آهستگی

نظامی

چو بر رشته کاری افتد گره شکیبایی از جهد بیهوده به

تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر بل زصد لشکر ظفر انگیزتر

مولوی

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند بر اثر صبر نوبت ظفر آید

حافظ

منشین ترش از گردش ایام که صبر تلخ است و لیکن بر شیرین دارد

سعدی

ای دل صبور باش و مخور غم که عاقبت این شام صبح گردد و این شب سحر شود

حافظ

(همان منبع)

4-6- حدیث چیست:

دانشمندان معتقدند حدیث یا روایت به سخنی گفته می شود که پیامبر(ص) و یا اهل بیت ایشان آن را نوشته یا نقل کرده باشند. (صد و ده نکته ی حدیثی، دارالحدیث)

حدیث، به دلیل معصوم بودن محتوای آن، می تواند مبنای عمل قرار گیرد. (همان منبع)

قرآن کریم، براساس قانون اساسی اسلام، بیشتر کلیات را بیان کرده و بیان و جزئیات را به روایات(احادیث) واگذار کرده است؛ از این رو روایات، پس از قرآن، مهم ترین منبع شناخت دین به شمار می آیند. بدین جهت، مسلمانان به فراگیری، ثبت و تدوین احادیث، با وجود برخی فراز و نشیب ها، توجه کرده و مجموعه های حدیثی را شامل هزاران روایت در تمام موضوعات مورد نیاز دین داران، فراهم آورند. (همان منبع)

تدوین هزاران اثر حدیثی نشان می دهد که مسلمانان، از آغاز تاکنون، پس از قرآن، بیشتر به حدیث توجه کرده اند. در دوران معاصر نیز اندیشمندان مسلمان با نگاهی دوباره به میراث روایی،کوشش گسترده ای را برای بهره بردن هر چه بیشتر از این منبع عظیم آغاز کردند و با تأسیس دانشگاه ها، مراکز تحقیقاتی حدیثی و . . . در این راه گام های مؤثری برداشتند.

(همان منبع)

4-6-1حدیث محبت در ادب فارسی

یکی از انواع شعر در ادب فارسی(به لحاظ مضمون و موضوع)، شعر تعلیمی است. در شعر تعلیمی همان گونه که از نامش پیداست، کاملاً برخلاف شعر غنایی و حماسی، شاعر درصدد آموزش یا بازآموزی و یادآوری مطلبی است که در قالب شعر درآمده است. (برای آشنایی بیشتر با منظومه های تعلیمی، غنایی، حماسی و...، ر.ک: انواع ادبی، دکتر سیروس شمیسا، انتشارات فردوس) ((www.hawzah.net,22/1/1388

بیشترین منظومه های تعلیمی را شاعران عارفی سروده اند که قصد ارشاد دیگران را داشته اند. این دسته از شاعران که دقیقاً با جلوه گری سنایی در ادب عرفانی ظهور کرده اند؛ کاملاً با مبانی اسلام و منابع فهم دین(یعنی قرآن و احادیث) آشنایی داشتند. آنان بیرون از ساحت شعر، گاه به عنوان مفسّر، محدّث، حافظ قرآن و حدیث و حتی فقیه و شیخ الاسلام و . . . شناخته شده اند. پیداست چنین شاعرانی، بر متون اسلامی تسلّط کافی داشته اند و این آشنایی به گونه های متفاوت در اشعار آنان تبلور یافته است. در کتاب هایی که در باب(تأثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی) نوشته شده، می توان با این گونه های مختلف آشنا شد. (برای نمونه ر.ک:تجلی قرآن و حدیث در شعر فارسی، سید محمد راستگو، تهران، سازمان سمت). (همان منبع)

در این جا از میان ده ها هزار حدیث و روایت موجود، با انتخابی موضوعی به احادیث محبّت و دوستی اشاره شده است. (همان منبع)

احادیث محبّت، خود به دسته های گونه گون تقسیم می شوند؛ چرا که محّبت، حالتی عاطفی و کاملا دو سویه یا چند سویه است. دوستی، همواره به چیزی یا کسی تعلّق می گیرد و همیشه مخاطبی دارد. دوستی ها و محبّت های مطرح در احادیث نیز سویه های مختلف دارند: گاه سخن از رابطه دوستی انسان با خداست؛ گاه از الطاف و محبّت خداوند نسبت به انسان سخن می رود؛ زمانی از علاقه انسان به برخی از اشیا و نیز همسر و فرزند سخن به میان می آید؛ گاه نیز از دوستی میان انسان هایی گفتگو می- شود که پس از ابراز محبّت، باب رفاقت را گشوده اند و حتی برتر از این مقدار، به مرحله(برادری) رسیده اند. هم چنین باید دانست که برخی از این دوستی ها خود می تواند جنبه های مثبت و منفی نیز داشته باشند. (همان منبع)

باری، درخت دوستی می تواند هم چنان شاخه های بلندتر یا کوتاه تری داشته باشد که همه به شکلی در احادیث اسلامی نمود یافته اند. (همان منبع)

در این جا، بیشتر به جستجوی تأثیرگذاری(حدیث محّبت) بر ادب فارسی پرداخته شده است؛ همان محبّتی که خارها را گل می کند و دردها را شفا می بخشد. این تأثیرگذاری، گاه کاملا صریح و مستقیم است که به آن(اقتباس) می گویند و گاه تنها در حوزه مشابهت مضمونی قابل بررسی است. (همان منبع)

برای نمونه در این ابیات می توان مشابهتی با این حدیث دید که: «در دنیا بسیار دوست بگیرید؛ چرا که در دنیا و آخرت، به کار می آیند. » « امام صادق(ع): أکثروا من الأصدقاء فی الدنیا فانّهم ینفعون فی الدنیا و الآخره. » (وسایل الشیعه، ج 8، ص 407). (همان منبع)

یا میان این روایت که:«برادران، زنگ نگرانی و اندوه را از دل می زداین» « امام علی(ع): الإخوان جلاء الهموم و الأحزان.» (غرر الحکم، ج2، ص 143) همانندی محتوایی می توان دید. همچنین احادیث بسیاری دلالت بر این نکته دارند که علامت دوستی، پایداری در ناملایمات است؛ به ویژه که گاه، تحمّل برخی ناملایمت ها از جانب دوست، رشته مودّب را محکم تر می سازد. برای نمونه بنگرید:« به جان خریدن مشکلات ناشی از برادران یعنی، بخشی از جوانمردی است. » امام علی(ع): «من المروّه احتمال جنایات الإخوان.» (غرر الحکم، ج 6، ص 46) (همان منبع)

مولانا نیز الهام از چنین روایاتی می فرماید:

نیز به پیامبر(ص) منسوب است که فرمود: «بلا برای دوستان است، آن گونه که آتش به کار طلا می آید. » «ابلاء للولاء کما اللّهب للذّهب»(الرساله العلیه، ص 144) (همان منبع)

از سویی دیگر در روایات بسیاری در باب شیوه انتخاب دوست، نکته های نغز آمده که شاعران نکته سنجی همچون حافظ و سعدی و مولوی، از آن مضامین به نیکی بهره جسته اند. بنگرید:

پیامبر اکرم(ص):« تنهایی از دوست بد، بهتر است و دوست خوب، از تنهایی بهتر!» «الوحده خیر من جلیس السوء و الجلیس الصالح خیر من الوحده.»(مستدرک الحاکم، ج 3، ص 344) (همان منبع)

امام علی(ع): «پسرم! از همنشینی نادان بپرهیز؛ چرا که وقتی می خواهد به تو بهره ای برساند، زیانی به تو می زند.» «یا بنی! ایاک و مصادقه الأحمق فانّه یرید أن ینفعک فیضرّک.»(نهج البلاغه، ص 475) (همان منبع)

هم ایشان: «بسا دوستی که از روی نادانی به تو زیان می رساند و نه از روی قصد.»« ربّ صدیق یؤتی من جهله لا من بیّته.»(غرر الحکم، ج4، ص 72) (همان منبع)

در روایت، چنین توصیه شده که: «دشمن دوستت را به دوستی مگیر، وگرنه با او دشمنی کرده ای. » امام علی(ع): «لا تتّخدن عدوّ صدیقک صدیقا فتعادی صدیقک.»(نهج البلاغه، ص 403) (همان منبع)

سعدی نیز در باب پایانی (گلستان) گوید:

«هر که با دشمنان صلح کند، سرآزار دوستان دارد.» امام علی(ع): «من ناقش الإخوان، قلّ صدیقه.»(غرر الحکم، ج 5، ص 356) (همان منبع)

در احادیث بسیاری بر(محافظت بر دوستی) و (هنر نگاهداری دوستان) تأکید شده و یکی از راه های پاسداری از پیوند دوستی، چشم پوشی از اشتباهات و لغزش های یکدیگر دانسته شده است. (همان منبع)

« آن کس که در راه راضی نگاه داشتن دوست خود از جان مایه نگذارد، پیوسته پشیمان خواهد ماند». امام صادق(ع):« من لم یرض من صدیقه الا بایثاره علی نفسه، دام سخطه، » (بحار، ج71، ص 278) (همان منبع)

هم چنین در روایتی چنین آمده که: « در دوستی با یار خویش، حد نگه دار؛ شاید که روزی دشمن تو شود.» امام علی(ع):« أحبب حبیبک هونا ما، عسی أن یکون یغیضک یوما ما. » (نهج البلاغه، ص 722) رضا موحّدی. (همان منبع)

و سعدی در باب پایانی(گلستان) می نویسد: «هر آن سرّی که داری، با دوست در میان منه؛ چه دانی که وقتی دشمن گردد! و هر بدی که توانی به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست گردد!»

جهت دریافت فایل تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی لطفا آن را خریداری نمایید